براي ديدن تمامي قسمتها بايد عضو شويد.
براي ديدن تمامي قسمتها بايد عضو شويد.
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
الرئيسيةPortal*مكتبة الصورأحدث الصورورودثبت نام

 

 داستان کوتاه

اذهب الى الأسفل 
4 مشترك
نويسندهپيام
Biganeh
moderator
avatar


تعداد پستها : 598
اعتبار : 183
Registration date : 2008-09-28

داستان کوتاه Empty
پستعنوان: داستان کوتاه   داستان کوتاه Emptyالجمعة نوفمبر 21, 2008 12:08 pm

يک برنامه‌نويس و يک مهندس در يک مسافرت طولانى هوائى کنار يکديگر در هواپيما نشسته بودند. برنامه‌نويس رو به مهندس کرد و گفت: مايلى با همديگر بازى کنيم؟
مهندس که مي‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رويش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشيد. برنامه‌نويس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است…

من از شما يک سوال مي‌پرسم و اگر شما جوابش را نمي‌دانستيد ۵ دلار به من بدهيد. بعد شما از من يک سوال مي‌کنيد و اگر من جوابش را نمي‌دانستم من ۵ دلار به شما مي‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهايش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. اين بار، برنامه‌نويس پيشنهاد ديگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب نداديد ۵ دلار بدهيد ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما مي‌دهم.
اين پيشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضايت داد که با برنامه‌نويس بازى کند. برنامه‌نويس نخستين سوال را مطرح کرد: «فاصله زمين تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اينکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جيبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نويس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چيست که وقتى از تپه بالا مي‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائين مي‌آيد ۴ پا؟» برنامه‌نويس نگاه تعجب آميزى کرد و سپس به سراغ کامپيوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طريق مودم بيسيم کامپيوترش به اينترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمريکا را هم جستجو کرد. باز هم چيز بدرد بخورى پيدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونيک فرستاد و سوال را با آنها در ميان گذاشت و با يکى دو نفر هم گپ ( chat ) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.
بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بيدار کرد و ٥٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ٥٠ دلار را گرفت و رويش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نويس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اينکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جيبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نويس داد و رويش را برگرداند و خوابيد.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
کویر
moderator
کویر


تعداد پستها : 239
اعتبار : 67
Registration date : 2008-10-03

داستان کوتاه Empty
پستعنوان: رد: داستان کوتاه   داستان کوتاه Emptyالسبت نوفمبر 22, 2008 7:05 pm

حیف که دگمه تشکر نداریم
طنزهای جالبی نوشتی
فقط جای سعید در این بخش خالیه ، چون اون هم فکر کنم در خصوص طنز گویی دست کمی از شما نداره
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
W124
moderator
W124


تعداد پستها : 203
Age : 38
اعتبار : 30
Registration date : 2008-09-28

داستان کوتاه Empty
پستعنوان: رد: داستان کوتاه   داستان کوتاه Emptyالأحد نوفمبر 23, 2008 2:14 am

درود

انصافا خيلي جالب بود! ممنون شاهين جان!

امين جان شما هم يه در ميون بگو حيف كه دكمه تشكر نداريم!! Crying or Very sad
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://athena.forumfa.net
کوروش هخامنشی
admin
کوروش هخامنشی


تعداد پستها : 421
Age : 37
اعتبار : 78
Registration date : 2008-11-16

داستان کوتاه Empty
پستعنوان: رد: داستان کوتاه   داستان کوتاه Emptyالأحد نوفمبر 23, 2008 8:01 am

درود بر شما

واقعاً صد حیف که دکمه تشکر وحود نداره

در هر صورت سپاسگذارم
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
داستان کوتاه
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
» مجموعه داستان های کوتاه" چخوف"
» سرویس ارسال پیام کوتاه در ایران بار دیگر از کار افتاد
» دانلود کتاب شیطان، داستان کوتاهی بقلم جبران خلیل جبران

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 ::  گوناگون :: طنز و سرگرمي-
پرش به: