براي ديدن تمامي قسمتها بايد عضو شويد.
براي ديدن تمامي قسمتها بايد عضو شويد.
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
الرئيسيةPortal*مكتبة الصورأحدث الصورورودثبت نام

 

 تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
کوروش هخامنشی
admin
کوروش هخامنشی


تعداد پستها : 421
Age : 37
اعتبار : 78
Registration date : 2008-11-16

تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Empty
پستعنوان: تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان   تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Emptyالخميس نوفمبر 27, 2008 9:40 am

ماقبل تاریخ
شواهد اولين رفتارهاي فرهنگي انسان در ايران با ساخت ابزار سنگي هاي گوناگون در دوران پارينه سنگي آغاز شد، عصر پارينه سنگي شامل سه دوره قديم ، مياني و جديد مي شود، آثار بدست آمده از اين دوران در ايران اغلب متعلق به دوره پارينه سنگي جديد است كه از محوطه هايي چون كشف رود خراسان ، لديز سيستان، هوميان كوهدشت و دره هليلان در لرستان و... بدست آمده اند. در اين دوران بشر علاوه بر گردآوري غذا و شكار بخشي از غذاي خود را ذخيره مي كند، با گذر از دوران پارينه سنگي و فرا پارينه سنگي از حدود دوازده هزار سال پيش ساكنان خاور نزديك از جمله ايران دوره فرهنگي و تمدني نوسنگي، را آغاز مي كنند. دوران نوسنگي با اهلي كردن گياهان و حيوانات و شكل گيري نهايي روستا ها همراه بود و تا هزاره پنجم قبل از ميلاد ادامه يافت در دوران نوسنگی بشر با ساخت سفال ، ايجاد فضاهاي معماري و ارتقاء سطح صنعت خود گامي ديگر در ترقي خود برداشت آثار دوره نوسنگي در ايران از محوطه هايي چون تپه سیلک در كاشان، چشمه علي تهران، تپه حصار دامغان، تپه گیان نهاوند، تپه باكون فارس، سراب، گودين و گوران و گنج دره در كرمانشاه و شوش در خوزستان و... بدست آمده است باگذر از عصر نوسنگي ايران همچون سرزمينهاي اطراف خود در آسياي غربي وارد دوراني شد كه توليد انبوه فلز، گذر از روستا نشيني به شهر نشيني ، استفاده از خط و نگارش و به كار بردن علائم ، توسعه تجارت، معماري، بهره مندي از تاريخ ، ادبيات و هنر از شاخصه هاي آن دوران است.

بدست آمدن شهرك تخصصي ذوب و استحصال فلز در اريسمان ، ساخت سفالينه هاي منقوش و اشياء مذهبي و..گوياي نقش ايران در گردونه رشد و توسعه علمي ، صنعتي و معنوي بشر است . روندي كه بعدها با شروع عصر آهن و ورود اقوام آريايي به فلات ايران ادامه پيدا كرد. در عصرآهن اوجي ديگر از قدرت و خلاقيت و سازماندهي تمدن ايراني نقش مي بندد و آثار باشكوهي همچون زیگورات چغازنبيل، (1250 قبل از ميلاد) معبد باباجان و.. شكل مي گيرند

در اوايل هزاره اول دولت هاي همچون مادها، ايلامي ها (ايلام جديد) و... در نقاط مختلف ايران تشكيل مي شوند و به مقابله با حكومت متجاوز آشوري در بين النهرين مي پردازند و بتدريج براي مقابله بهتر در برابر حكومت آشوري و تجاورات آنها به ايران با يكديگر در قالب حكومت ماد يكي مي شوند.
نقشه ای از سرزمین ایلام باستان (قرمز) و نواحی همسایه آن. خلیج فارس در عصر برنز گسترش بیشتری رو به شمال غربی داشت.
ایلامیان
ظهور دولت ايلام (640 –3200) قبل از ميلاد به عنوان اولين قدرت متمركز در عرصه فلات ايران (جنوب غربي سرزمين كنوني ايران) آغازي بود براي تأثير فكر، هنر و تمدن مردم فلات ايران بر ساير تمدن هاي اطراف همچون تمدن بين النهرين و مصر، ارتباطي كه هميشه با كش و قوس هاي فراواني همراه بود و گاهي باعث تسلط تمدني بر تمدن ديگر مي شد. بطوريكه امروزه مي توان آثار تبادل فرهنگي دولت ايلام و ساير اقوام ساكن در كوهستان هاي فلات ايران همچون کاسی‌ها ، لولوبیان، و اورارتو و... را در ميان نقوش برجسته سومري ها، اکدي ها،آشوري ها، بابلي ها و... در بين النهرين و يا در ميان آثار مكشوفه از شهرهاي كهن شوش ، انشان، دورانتياش، نينوا، بابل و ... مشاهده كرد هرچند در اين دوران تمدنهاي قدرتمند ديگري همچون تمدن جیرفت و يا تمدن سرزمين هاي جنوب شرقي ايران در شهر سوخته وجود داشته اند و به طور حتم بسيار قدرتمند بوده اند اما به دليل نبود شناخت كافي از ارتباط آنها با ساير تمدن هاي همجوار صحبت هنوز زود است.

ایلامیان یا عیلامی‌ها اقوامی بودند که از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م. ، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب و غرب ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین‌های خوزستان، فارس، ایلام و بخش‌هایی از استان‌های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می‌شد.

آثار كشف ‌شده تمدن ایلامیان، در شوش نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است. تمدن ایلامیان از راه دریایی و شهر سوخته در سیستان، با تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط می‌شده است. ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند.

به قدرت رسیدن حكومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم ‌ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. پادشاهی اَوان یکی از دودمان‌های ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود. پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت کوتیک ـ این شوشینک همچون امپراتوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتیان زاگرس نشین رخ داد. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یك هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.

سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مركزی تا بوشهر اثر گذار بوده است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساكنان اوليه دشت خوزستان هستند.
مهاجرت آریائیان به ایران
آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در شمال فلات ایران می‌‌زیستند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست اما به نظر می‌‌رسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده است که در پایان دوران نوسنگی (7000 سال پیش از میلاد) آغاز شد و تا 4000 پیش از میلاد ادامه داشته است.

نخستین آریایی‌هایی که به ایران آمدند شامل کاسی‌ها (کانتوها ـ کاشی‌ها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کا‌سی‌ها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک می‌‌شناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. در حدود 5000 سال پیش از میلاد، مهاجرت بزرگ آریائیان به ایران آغاز شد و سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارس‌ها در قسمت جنوبی و پارت‌ها در حدود خراسان امروزی.

شاخه‌های قومِ ایرانی در نیمه‌های هزاره‌ی اول قبل از مسیح عبارت بوده‌اند از: باختریان در باختریه (تاجیکستان و شمالشرق افغانستانِ کنونی)، سکاهای هوم‌کار در سگائیه (شرقِ ازبکستانِ کنونی)، سُغدیان در سغدیه (جنوب ازبکستان کنونی)، خوارزمیان در خوارزمیه (شمال ازبکستان و شمالشرق ترکمنستانِ کنونی)، مرغزیان در مرغوه یا مرو (جنوبغرب ازبکستان و شرق ترکمستان کنونی)، داهه در مرکز ترکمستان کنونی، هَرَیویان در هَرَیوَه یا هرات (غرب افغانستان کنونی)، دِرَنگِیان در درنگیانه یا سیستان (غرب افغانستان کنونی و شرق ایران کنونی)، مکائیان در مکائیه یا مَک‌کُران (بلوچستانِ ایران و پاکستان کنونی)، هیرکانیان در هیرکانیا یا گرگان (جنوبغربِ ترکمنستان کنونی و شمال ایرانِ کنونی)، پَرتُوَه‌ئیان در پارتیه (شمالشرق ایران کنونی)، تپوریان در تپوریه یا تپورستان (گیلان و مازندران کنونی)، آریازَنتا در اسپدانه در مرکزِ ایرانِ کنونی، سکاهای تیزخود در الانیه یا اران (آذربایجان مستقل کنونی)، آترپاتیگان در آذربایجان ایرانِ کنونی، مادایَه در ماد (غرب ایرانِ کنونی)، کُردوخ در کردستانِ (چهارپاره‌شده‌ی) کنونی، پارسَی در پارس و کرمانِ کنونی، انشان در لرستان و شمال خوزستان کنونی. قبایلی که در تاریخ با نامهای مانناها، لولوبیان‌ها، گوتیان‌ها، و کاسی‌ها شناسانده شده‌اند و در مناطق غربی ایران ساکن بوده‌اند تیره‌هائی از شاخه‌های قوم ایرانی بوده‌اند که زمانی برای خودشان اتحادیه‌های قبایلی و امیرنشین داشته‌اند، و سپس در پادشاهی ماد ادغام شده‌اند.

مادها در ایران نزدیک 150 سال (708- 550 ق.م) هخامنشی‌ها کمی بیش از دویست سال (550-330 ق.م) اسکندر و سلوکی‌ها در حدود صد سال (330 -250 ق.م) اشکانیان قریب پانصد سال (250 ق.م – 226 م) و ساسانیان قریب چهار صد و سی سال (226-651 م) فرمانروایی داشتند.
مادها
ماد در 675 پیش از میلاد
ماد در 600 پیش از میلاد
مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیهٔ ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ می‌شناختند. پایتخت ماد هگمتانه است آنها توانستند در اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت ایرانی را تأسیس کنند

ادامه دارد ...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
کوروش هخامنشی
admin
کوروش هخامنشی


تعداد پستها : 421
Age : 37
اعتبار : 78
Registration date : 2008-11-16

تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Empty
پستعنوان: رد: تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان   تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Emptyالخميس نوفمبر 27, 2008 9:40 am

پس از حملات شدید و خونین آشوریان به مناطق مادنشین، گروهی از بزرگان ماد گرد رهبری به نام دیاکو جمع شدند.

از پادشاهان بزرگ این دودمان هووخشتره بود که با دولت بابل متحد شد و سرانجام امپراتوری آشور را منقرض کرد و پایه‌های نخستین شاهنشاهی آریایی‌تباران در ایران را بنیاد نهاد.

دولت ماد در ۵۵۰ پیش از میلاد به دست کوروش منقرض شد و سلطنت ایران به پارسی‌ها منتقل گشت. در زمان داریوش بزرگ، امپراتوری هخامنشی به منتهای بزرگی خود رسید: از هند تا دریای آدریاتیک و از دریای عمان تا کوه‌های قفقاز.
هخامنشیان

شاهنشاهی بزرگ هخامنشی در 330 ق.م.هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیادگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند.

در ۵۲۹ پ.م کوروش بزرگ پایه گذار دولت هخامنشی در جنگ‌های شمال شرقی ایران با سکاها، کشته شد. لشکرکشی کمبوجیه جانشین او به مصر آخرین رمق کشاورزان و مردم مغلوب را کشید و زمینه را برای شورشی همگانی فراهم کرد. داریوش بزرگ در کتیبهً بیستون می‌‌گوید: " بعد از رفتن او (کمبوجیه) به مصر مردم از او برگشتند..."

شورش‌ها بزرگ شد و حتی پارس زادگاه شاهان هخامنشی را نیز در برگرفت. داریوش در کتیبه بیستون شمه‌ای از این قیام‌ها را در بند دوم چنین نقل می‌کند: " زمانی که من در بابل بودم این ایالات از من برگشتند: پارس، خوزستان، ماد، آشور، مصر، پارت خراسان (مرو، گوش) افغانستان (مکائیه)." داریوش از 9 مهر ماه 522 تا 19 اسفند 520 ق.م به سرکوبی این جنبش‌ها مشغول بود.

جنگ‌های ایران و یونان در زمان داریوش آغاز شد. دولت هخامنشی سر انجام در 330 ق. م به دست اسکندر مقدونی منقرض گشت و ایران به دست سپاهیان او افتاد.

اسکندر سلسله هخامنشیان را نابود کرد، دارا را کشت ولی در حرکت خود به شرق همه جا به مقاومت‌های سخت برخورد، از جمله سغد و باکتریا یکی از سرداران جنگی او بنام سپتامان 327- 329 ق. م در راس جنبش همگانی مردم بیش از دو سال علیه مهاجم خارجی مبارزه دلاورانه کرد. در این ناحیه مکرر مردم علیه ساتراپهای اسکندر قیام کردند. گرچه سرانجام نیروهای مجهز و ورزیده اسکندر این جنبش‌ها را سرکوب کردند ولی از این تاریخ اسکندر ناچار روش خشونت آمیز خود را به نرمش و خوشخویی بدل کرد.
ایران
سلوکیان
ایران در زمان سلوکیان (330 - 150 ق.م.)

پس از مرگ اسکندر (323 ق. م) فتوحاتش بین سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیائی او که ایران هسته آن بود به سلوکوس اول رسید. به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان (330 - 150 ق.م.) در آمد. پس از مدتی پارت‌ها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند سلوکیان را نابود و امپراتوری اشکانی را ایجاد کنند.
اشکانیان

امپراتوری اشکانی 250 ق.م. 224 م.اشکانیان (250 ق. م 224 م) که از تیره ایرانی پرنی و شاخه‌ای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای حدود باختر بودند، از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان فعلی بود برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبه‌های داریوش پرثوه آمده است که به زبان پارتی پهلوه می‌شود. چون پارتیان از اهل ایالت پهله بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز می‌‌توان خواند. ایالت پارتیها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای خزر و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود می‌‌شد. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای خزر می‌‌زیستند در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحیه خراسان مسکن گزیدند.

این امپراتوری در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوه‌های قفقاز تا خلیج فارس توسعه یافت. در عهد اشکانی جنگ‌های ایران و روم آغاز شد. سلسله اشکانی در اثر اختلافات داخلی و جنگ‌های خارجی به تدریج ضعیف شد تا سر انجام به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید.
ساسانیان

شاهنشاهی ساسانی در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ م.ساسانیان خاندان شاهنشاهی ایرانی در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی بودند. شاهنشاهان ساسانی که اصلیتشان از استان پارس بود بر بخش بزرگی از غرب قارهٔ آسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود.
سلسله اشکانی به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید. وی سلسله ساسانیان را بنا نهاد که تا 652 میلادی در ایران ادامه یافت. دولت ساسانی حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی بود و قدرت بسیار زیادی کسب کرد. در این دوره نیز جنگ‌های ایران و روم ادامه یافت.
در همين دوران مانی[1] (216 - 276 میلادی) به تبلیغ مذهب خود پرداخت. مانی پس از مسافرت به هند و آشنائی با مذهب بودائی سیستم جهان مذهبی مانوی خود را که التقاطی از مذهب زردشتی، بودائی و مسیحی و اسطوره بود با دقت تنظیم کرد و در کتاب "شاهپورگان" اصول آن‌ها را بیان و هنگام تاجگذاری شاپوراول به شاه هدیه کرد. مانی اصول اخلاقی خود را بر پایه فلسفی مثنویت: روشنائی و تاریکی که ازلی و ابدی هستند استوار نمود. در واقع این اصول) خودداری از قتل نفس حتی در مورد حیوانات، نخوردن می، دوری از زن و جمع نکردن مال (واکنش در مقابل زندگی پر تجمل و پر از لذت طبقات حاکم و عکس العمل منفی در برابر بحران اجتماعی پایان حکومت اشکانی و آغاز حکومت ساسانی است. شاپور و هرمزد، نشر چنین مذهبی را تجویز کردند، زیرا با وجود مخالفت آن با شهوت پرستی و غارتگری و سود جوئی طبقات حاکم، از جانبی مردم را به راه "معنویت" و "آشتی‌خواهی" سوق می‌‌داد و از جانب دیگر از قدرت مذهب زردشت می‌‌کاست.

جنبش معنوی مانی به سرعت در جهان آن روز گسترش یافت و تبدیل به نیروئی شد که با وجود جنبه منفی آن با هدف‌های شاهان و نجبا و پیشرفت جامعه آن روزی وفق نمی‌داد. پیشوایان زردتشتی و عیسوی که با هم دائما در نبرد بودند، متحد شدند و در دوران شاهی بهرام اول که شاهی تن آسا و شهوت پرست بود در جریان محاکمه او را محکوم و مقتول نمودند ( 276 میلادی). از آن پس مانی کشی آغاز شد و مغان مردم بسیاری را به نام زندک(زندیق) کشتند. مانویان درد و جانب شرق و غرب، در آسیای میانه تا سرحد چین و در غرب تا روم پراکنده شدند.
امپراتوری پهناور ساسانی که از رود سند تا دریای سرخ وسعت داشت، در اثر مشکلات خارجی و داخلی ضعیف شد. آخرین پادشاه این سلسله یزدگرد سوم بود. در دوره او مسلمانان عرب به ایران حمله کردند و ایرانیان را در جنگ‌های قادسیه، مدائن، جلولاء و نهاوند شکست دادند و بدین ترتیب دولت ساسانی از میان رفت.

در پایان سده پنجم و آغاز قرن ششم میلادی جنبش بزرگی جامعه ایران را تکان داد که به صورت قیامی واقعی سی سال ( 24-494 م.) دوام آورد و تأثیر شگرفی در تکامل جامعه آن روزایران بخشید.

در چنین اوضاعی مزدک[2] پسر بامدادان به تبلیغ مذهب خود که گویند موسسش زردشت خورک بابوندس بوده، پرداخت. عقاید مزدک بر دو گانگی مانوی استوار است:

روشنائی دانا و تاریکی نادان، به عبارت دیگر نیکی با عقل و بدی جاهل، این دو نیرو با هم در نبردند و چون روشنائی داناست سرانجام پیروز خواهد شد.

اساس تعلیمات اجتماعی مزدک دو چیز است: یکی برابری و دیگری دادگری.

مردم بسیاری به سرعت پیرو مذهب مزدک شدند. جنبش مزدکی با قتل او و پیروانش به طرز وحشیانه‌ای سرکوب شد، اما افکار او اثر خود را حتی در قیام‌ها و جنبش‌های مردم ایران در دوران اسلام، باقی گذاشت.


[ویرایش] منابع
تاریخ ایران - دکتر خنجی
تاریخ اجتماعی ایران. مرتضی راوندی. ( جلد ۱ ) 1354
تاریخ ماد. ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف. ترجمه کریم کشاورز، تهران: نشر امیرکبیر.
تاريخ ايران باستان. دياكونوف، ميخائيل ميخائيلوويچ. روحی ارباب. انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم 1380
سهم ایرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان ،دکتر رکن الدین همایونفرخ، انتشارات اساطیر.
کمرون، جرج. ایران در سپیده دم تاریخ. ترجمه حسن انوشه. تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1379
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا. آ. گرانتوسكی - م. آ. داندامایو، مترجم، كیخسرو كشاورزی، ناشر: مرواريد 1385
تاریخ ایران از عهد باستان تا قرن 18، پیگولووسکایا، ترجمه کریم کشاورز، تهران،
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
کوروش هخامنشی
admin
کوروش هخامنشی


تعداد پستها : 421
Age : 37
اعتبار : 78
Registration date : 2008-11-16

تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Empty
پستعنوان: رد: تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان   تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Emptyالخميس نوفمبر 27, 2008 9:41 am

شاهنشاهان ایران زمین پیش از اسلام

کيومرث : نخستين پادشاه و بنيانگذار سیستم پادشاهی جهان و همچنین سلسله پيشدادي در ایران است . زمان پیدایش این سلسله در حدود 6000 هزار سال پیش می باشد . آثار باقی مانده در مسجد سلیمان و متون زرتشتی حکایت از این امر دارد . نام وي در اوستا گيومرتا آمده است و ذکر شده است که زرتشتيان او را نخستين انسان ميدانند . در زمان او مردم در غارها و کوهها بودند و بدن خود را با پوست حيوانات مي پوشاندند .

نخستين کيومرث آمد به شاهي گرفتش به گيتي درون پادشاهي
چو سي سالي به گيتي پادشا بود که فرمانش به هر جايي روا بود

کيخسرو : سومين پادشاه مقتدر کياني به خونخواهي کشتن سياوش برخواست و مدتهاي زيادي با تورانيان جنگيد و در نهايت آنان را مغلوب ساخت و افراسياب را به دليل کشتن سياوش که نه تنها پدر وي بود بلکه يکي از قهرمانان نامي ايران بود کشت . پدرش سياوش و مادرش فرنگيس بود .

بده ساقي آن مي که عکسش ز جام به کيخسرو و جم فرستد پيام ( حافظ )


جمشيد : پسر طهمورث - چهارمين پادشاه پيشدادي . که جشن نوروز را بنيان نهاد و رسوم و آيين هايي شادي براي ايرانيان بر جا گذاشت که او را جم يا جمشاسب هم گفته اند .
گشتاسب : پنجمين پادشاه از سلسله کياني . پسر لهراسب و پدر اسفتديار روئين تن گفته شده که زرتشت در زمان وي ظهور نموده است و گشتاسب شاه اولين کسي است که به زرتشت گرويده است و از مبلغان اصلي دين بهي ميبشاد که در گسترش آن نقش مهمي ايفا کرده است

مادها : از اقوام کهن ایرانی هستند که در سال 600 قبل از میلاد مسیح بر ایران حکومت می کردند پایتخت سلاطین ماد اکباتان ( همدان ) بود . ماد به دو بخش ماد خرد و ماد بزرگ تقسیم می شود . امروزه این دو بخش همان آذربایجان و کردستانات می باشد .

دیاکو : بنیانگذار دولت ماد در سال ۱۳۳۲ پیش از هجرت محمد بود.مردم ماد او را به پادشاهی برگزیدند. دیاکو هگمتانه‌ را به پایتختی خود اختیار کرد و در آن بر روی تپه‌ای، هفت دژ تو در تو ساخت و هر یک را به رنگ ویژه‌ای در آورد.دیاکو ۵۳ سال پادشاهی کرد و برهمه طایفه‌های ماد فرمانروایی کرد و پارس‌های انشان نیز پیرو او شدند.

فره ورتیش : فَروَرتیش (حدود ۶۶۵ - ۶۳۳ پ.م.) پسر دیاکو، دومین شاه ماد بود.وی مانند پدرش، با دولت آشور آغاز به جنگ کرد ولی شکست خورد و به دست پادشاه آشور آشوربنی‌پال، کشته شد. نام فرورتیش تلفظ دیگری از نام فرهاد است.

هوخشتره :هوخشتر از پادشاهان معروف سلسله ایرانی ماد و پسرفرورتيش يا فراارتس بوده است. هرودت نام اين پادشاه را کرآکساريا کياکسار نوشته ولي از کتيبه بيستون داريوش بزرگ معلوم ميشود که نامش هوخشتر بوده است. وي از پادشاهان باسياست بود و چون به پادشاهي رسيد دانست که بايد بيدرنگ اصلاحاتي در کشور ایران کند. ابتداقشون را با توجه به تجربه تلخ پدرش در نبرد آسور‚ اصلاح و منظم کرد. پياده و سواره قشون خود را مسلح ساخت و سرانجام آسور راشکست داد و نينوا پايتخت آسور را گرفت. اما مقارن همان پيشرويهاي سپاه ماد‚ سکاها به آسياي غربي حمله کردند و به ناچار پادشاه ماد از محاصره نينوا دست برداشت و در نزديکي درياچه اروميه با سکاها روبرو شد. ماجراي سکاها و ماندن آنها در ايران حدود 28 سال به طول انجاميد و پس از پايان آن پادشاه ماد موفق شد در حدودسال 608 تا 605 ق . م. نينوا را تسخير و آن را با همه شکوه وعظمتش ويران کند. پس از سقوط آسور‚ بابل و ماد سرزمينهاي آسياي غربي را ميان خود تقسيم کردند. گروهي از سکاها که در دربار ماد مانده بودند اختلافي با هوخشتره پيدا کردند و بنزد پادشاه ليديه رفتند و چون شاه ماد آنها را خواست‚ دولت ليديه بازنداد. همين امرسبب جنگ با ليديه شد و سرانجام با ميانجيگري بخت النصر و پادشاه کليکيه صلح برقرار شد و رود هاليس سرحد دو کشور گرديد. هوخشتر از پادشاهان باتدبير و ارزنده تاريخ ایران و از قائدين مواقع مهم بوده است. نقل به اختصار از ايران باستان ص 180-199
آستیاگ :تلفظ يوناني آن ايشتوويگو می باشد . نام آخرين پادشاه مادي . اسم اين پادشاه را هرودت آستياگس نوشته و کتزياس آنرا آستيکاس نوشته است . راجع به اسامي پادشاهان ماد هشت جدول نوشته بدست آمده ‚ پنج جلد از هرودوت و سه جلد از کتزياس. در سه جدول ازهشت جدول مذکور اسم اين شاه اژدهاک نوشته شده. نبونيد پادشاه بابل اسم او را ايختوويکو نويسنده و محققا معلوم نيست که آستياگس ‚ آستيگاس و نيز ايخ توويکو مصحف چه اسمي است‚ ظن قوي اين است که مصحف اژدهاک ميباشد‚ زيرا مار آپاسکاتينا مورخ ارمنستان هم اسم او را چنانکه بيايد اشداهاک نوشته‚ که همان اژدهاک است. بهرحال او پسر هووخشتر بود و مدت سلطنتش موافق روايات هرودوت از 584 تا 550 ق. م. در زمان او دولت مادمنقرض شد و وقايع چنين بود:
اوضاع آسياي غربي: وقتي که اين شاه بتخت نشست دولت مادبزرگترين دولت ایرانی آسياي غربي بشمار ميرفت و ابهتي که هووخشتره به ماد داده بود ‚ دلالت ميکرد بر اينکه اين دولت آينده درخشانتري خواهد داشت‚ ولي برخلاف انتظار چنانکه در جاي خود بيايد‚ ديري نگذشت که دولت مزبور بدست کوروش بزرگ منقرض شد 550 ق. م. اژدهاک در بدو سلطنت خود خواست بجهانگيريهاي هووخشتره ادامه دهد‚ ولي بزودي دريافت که اوضاع آسياي غربي و موقع دول همجوار مانع از اين کار است زيرا اگر ماد ميخواست از طرف مغرب توسعه يابد ميبايست با دولت ليدي و بابل بجنگد. دولت اولي بواسطه زحمات آليات و کرزوس قوي بود‚ با يونانيها و مصر روابط دوستانه محکمي داشت و بعلاوه دختر آليات ملکه ماد بود. بابل هم پادشاهي داشت مانند بخت النصر فعال و بااراده و درافتادن با چنين سلطاني صلاح ماد نبود بخصوص که خواهر آژدهاک ملکه بابل بشمار ميرفت‚ از طرف ديگر ليديه و بابل هم چون قوت ماد را ميديدند نميخواستند بهانه جنگ ايجاد کنند. اين بود که تقريبا در مدت سي سال صلح و آرامش مختل نشد و در اين مدت بخت النصر استحکامات بابل را قوي کرد و اين شهر را باندازهاي آراست که بابل مجددا مقام سابق خود را بازيافت و آنراعروس شهرها و پايتخت آسيا گفتند. بعد از بخت النصر دوم در ميان جانشينانش کسي پيدا نشد که کارهاي او را دنبال کند. نفاق داخلي که بواسطه وجود بخت النصر قوي و بااراده موقتا فرونشسته بود مجددا شروع شد. چند نفر بتخت نشسته بزودي کشته شدند يا درگذشتند وبالاخره کاهنان بابل شخصي را نبونيد به بابلي ( نبونهخيد ) نام که ازخانواده سلطنت نبود بتخت شاهی نشاندند. از لوحه هايي که در بابل يافته اند‚معلوم ميشود که پدر اين شخص کاهن معبد سين يعني رب النوع ماهدر حران بوده و شايد قرابتي با خانواده سلطنت آسور داشته است.بهرحال او شخصي نبود که بتواند در چنين موقع باريک دولت بابل رااداره کند و فقط از اين جهت او را به تخت نشاندند که در کنگاش کاهنان برضد پادشاه قبل شرکت داشت. با وجود اين سستي داخلي آرامش بابل بواسطه ابهتي که دولت مزبور در زمان بخت النصر يافته بود دوام داشت‚ سوريه حرکتي نميکرد‚ حتي صور از بابل ميخواست کسي رابراي پادشاهي بدانجا بفرستد و مصر هم بمستملکات بابل طمع نميورزيد ولي دولت ماد که به خوبي از اوضاع داخلي بابل آگاه بودموقع را مناسب ديد که خيال ديرين خود را راجع بتوسعه مملکت ازطرف مغرب بموقع عمل بگذارد و پادشاه ماد با قشوني داخل بينالنهرين گرديد. کيفيات اين جنگ معلوم نيست و حتي نميدانيم مصادمهاي بين فريقين روي داده يا نه. ولي از لوحه هاي نبونيد پيداست که او از اين پيشآمد خيلي مکدر بوده‚ ولي نه از جهت سياسي‚بلکه از اين جهت که نيت او در تعمير معبد سين در حران بتاخيرافتاده بود. لوحه هاي او غالبا پر است از اطلاعات راجع به آثار عتيقه بابل بمعابد و استوانه هايي که در پيهاي معابد قديم مييافت و نيز راجع به سلاطين بسيار قديم بابل‚ اکد و غيره‚ از قشون کشي پادشاه ماد هماگر اطلاعي ميدهد بطور اجمال و بمناسبت معبد حران است. از يک لوحهاو چنين مستفاد ميشود که اگر کوروش بر پادشاه ماد خروج نکرده بود‚ جنگ ماد و بابل امتداد مييافت.

ادامه دارد ...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
کوروش هخامنشی
admin
کوروش هخامنشی


تعداد پستها : 421
Age : 37
اعتبار : 78
Registration date : 2008-11-16

تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Empty
پستعنوان: رد: تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان   تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Emptyالخميس نوفمبر 27, 2008 9:42 am

قيام کوروش بر پادشاه ماد: راجع به اين واقعه اسنادي که وجود دارد عبارتست از نوشته هاي مورخين قديم مانند هرودت‚ کتزياس و غيره که چون بيشتر راجع به صباوت و جواني کوروش و کارهاي اوست از ذکر آن خودداری نمودیم . تفاوتهايي هم درنوشته هاي مورخين ديده ميشود که در جايش ذکر خواهد شد. خلاصه تمام اين نوشته ها اينست که کوروش بر پادشاه ماد شورش کرد و درنتيجه جنگ يا جنگهايي همدان را گرفته دولت ماد را منقرض کرد‚ فقط گزنفون چنانکه در موقع خود ذکر خواهد شد تسلط کورش را بر مادبطور ديگر شرح داده. بالاتر گفته شد که در حفريات بابل لوحهاي ازنبونيد بدست آمده. پادشاه بابل در اين لوحه مفاد خوابي را که ديده بيان و در آخر آن اشاره به بهره مندي کوروش و انقراض ماد ميکند.اين است مفاد لوحه: مردوک آقاي بزرگ و سين يعني نور آسمان و زمين از دو طرف من ايستاده بودند. مردوک بمن گفت نبونيد پادشاه بابل آجر تهيه کن و معبد اخولخول را بساز‚ تا سين آقاي بزرگ درآنجا سکني گزيند. من با کمال فروتني بمردوک آقاي خدايان گفتم معبدي را که تو نشان ميدهي ماديها و قشون بسيار آنها محاصره کرده اند.مردوک بمن جواب داد ماديها که تو از آنها سخن ميراني ديگر وجودندارند چنانکه مملکت‚ پادشاه و اعوان و انصار او ديگر وجود ندارند. در سال سوم آنها يعني پارسيها بجنگ او يعني پادشاه ماد رفتند وکوروش پادشاه انشان خادم جوان او يعني مردوک با قواي خود افواج مادي را متفرق کرد و ايخ توويکو پادشاه ماد را اسير کرده بمملکت خود فرستاد . نبونيد از اين پيشآمد غيرمترقب مشعوف بود‚ چه ميپنداشت که اين واقعه او را به اجراي خيال خود يعني تصرف حران و ساختن معبدي براي سين در آنجا نزديک کرده و نميدانست که چند سال بعدخود بابل هم بدست کوروش بزرگ خواهد افتاد. از مضمون لوحه چنين استنباط ميشود که ماديها در اين جنگ نسبت به بابليها بهره مند بوده اندو قيام کوروش بر ماد موقتا بابل را از دست رقيب قوي خلاصي بخشيده. درباره اژدهاک ايختوويکو بابليها يا آستياگس يونانيها نميتوان قضاوت کرد زيرا نوشته هاي مورخين قديم نسبت باو متضاد است. هرودوت او را جبار و شديدالعمل دانسته. کتزياس بعکس او راپادشاهي رئوف معرفي کرده و نيکلائوس دمشقي او را ستوده. بعضي مانند نلدکه عقيده دارند که نوشته هاي هرودوت راجع به آخرين پادشاه ماد از گفته هاي خانواده هارپاک وزير ايختوويکو است و چون اين خانواده چنانکه بيايد‚ دشمن شاه ماد بود او را بد توصيف کرده‚ اماگفته هاي نيکلائوس دمشقي را هم اغراقآميز ميدانند‚ نتيجه اين ميشود که راجع به شخص آستياک يا اژدهاک از جهت فقدان مدارک صحيحه نميتوان چيزي گفت. به هر روی آنچیزی که واضح است این می باشد که کوروش بزرگ پس از غلبه بر ماد که نژآدی از ایرانیان بودند با اتحاد پارس و ماد امپراتوری بزرگی در تاریخ ایران تشکیل دادند که امپراتوری هخامنشیان شد .

کوروش کبیر : کورش بزرگ بنیانگذار حقوق انسان ها و آزادی و برابری بشریت است که جهان را دگرگون نمود . وی از مقتدرترین و با تدبیر ترین افراد تاريخ جهان است که بدليل اخلاق و منش و کردار نيک نامش در تاريخ به ثبت رسيد . او پيرو دين بهي زرتشت بود . که همواره تاريخ از او به عنوان يکي از نوابغ بشريت نام ميبرد . او پادشاه ماد را شکست داد . پادشاه ليدي را نيز مغلوب ساخت و بابل را که يکي از بزرگترين مراکز جهان آن روزگار بود با صلح و آرامش و با رغبت مردمان آنجا به کلي فتح کرد و پس از ورود به بابل به احترام به خداي مردوک آنان تاجگذاري نمود تا حسن نيت خويش را به ملت مغلوب به اثبات برساند به صورتي که آنان وي را فرستاده خدا ميناميدند. پس از آن بناي بزرگترين شاهنشاهي و امپراتوري تاريخ را بنا نهاد . هم اکنون تنديس سنگی اين بزرگ مرد در سيدني استراليا و يکي از پارکهاي بزرگ ايالات متحده و سازمان ملل متحد از طلاي خالص نصب ميباشد و اعلاميه او در سازمان ملل نقش سمبل آزادي و دموکراسي را براي نخستين بار در جهان ايفا ميکند .

آخرین گفتار کوروش بزرگ هخامنشی

منشور جهانی حقوق بشر کوروش هخامنشی

کوروش بزرگ از دید شخصیتهای برجسته جهانی

تندیس سنگی از کوروش بزرگ در ایالات متحده آمریکا

مشهور ترین زندگی نامه کوروش بزرگ اثر گزنوفون یونانی به نام کوروپدیا - به زبان انگلیسی

کمبوجیه : پسر بزرگ کوروش بزرگ هخامنشی بود که به نام‌های کمبوجیه دوم، کمبوزیه و کامبیز نیز معروف است.طبق گفته هرودوت مادر وی کساندانه بوده است، اما کتزیاس نقل کرده که مادر وی امتیس نام داشته است. کمبوجیه پس از کوروش، پدرش، به سلطنت رسید. او با اقتداري ستودني و باور نکردني در سال 525 قبل از ميلاد سرزمين هاي مصر را بدليل عمل نکوهيده مصريان در برابر ايرانيان که تعداي از ايرانيان را در مصر کشتند و به تمسخر پرداختند فتح کرد و کل مصر به زير چتر پادشاهي ايران در آورد . او پيرو مزديسنا زرتشت بود و همواره دين بهي را دنبال ميکرد وی برادری به نام بردیا داشت.کمبوجیه قصد لشگرکشی به مصر را داشت،اما از بیم اینکه برادرش در غیاب او پادشاهی او را بدست آورد، بردیا را مخفیانه به قتل رساند.او به مصر لشگر کشید و این کشور را فتح کرد.به همین دلیل به وی در تاریخ لقب فاتح مصر را داده اند.در زمانیکه کمبوجیه در مصر حضور داشت خبر به سلطنت رسیدن برادرش بردیا را به وی دادند در حالیکه او بردیا را پیش از این کشته بود. اما شخصی که در ایران تاج پادشاهی را به سر گذاشته بود گئومات از تبار مادیان بود و خود را بردیا معرفی کرده بود. کمبوجیه در بازگشت به ایران درگذشت. هرودوت چون او به خدای مصر ( یک گاو ) بی احترامی کرده بود و او را با ضرب چاقو کشته بود به او لقب دیوانه داد ولی این یکی دیگر از برگهای زرین خداپرستی در ایرانیان آن روزگار بود .

بردیای دروغین ( گئومات مغ ) : درگذشت۵۲۱ (پیش از میلاد)) نام پسر کوچک‌تر کوروش بزرگ هخامنشی و برادر کمبوجیه دوم بود.کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استان‌های خاوری شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش می‌ترسید دستور کشتن بردیا را داد.مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ (پیش از میلاد) شخصی به نام «گئوماته مغ» خود را به دروغ بردیا نامید و بر کوهی نزدیک شهر ایرانی پَیشیاوادا اعلام شاه بودن کرد. در متون تاریخی از وی به عنوان «بردیای دروغین» یاد شده است.

داریوش کبیر : پسر ویشتاسپ، ملقب به داریوش بزرگ یا داریوش اول، سومین پادشاه هخامنشی بود. وی با کمک دیگر نجبای پارسی با کشتن گئومات مغ که به عنوان بردیا فرزند کوروش بزرگ بر تخت نشسته بود سلطنت را به خاندان هخامنشی بازگرداند. وی در سال 521 بر تخت پادشاهي ايران زمين جلوس کرد و بزرگترين و شکوهمند ترين پادشاهي تاریخ ایران را پس از کورش بزرگ از خود به جاي گذاشت . او پيرو دين بهي و مزديسنا زرتشت بود و همواره منش و بزرگي کوروش را دنبال ميکرد . پس از آن شورشهای داخلی را سرکوب کرد. نظام شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمینهایی چند به شاهنشاهی الحاق کرد. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود. از دیگر کارهای او حفر کانال بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن طریق به دریای مدیترانه پیوند می‌داد.این کانالی در 2500 سال پیش ساخت که بعدها به کانال سوئز معروف گردید . طول این کانال دریایی به بیش از 161 کیلیومتر میرسیده است و از عرض آن دو کشتی به راحتی عبور میکردند . داریوش بزرگ خطی جدید برای ایرانیان بوجود آورد که بعدها از خطوط رایج دنیا شد . داریوش بزرگ ایران را به بزرگ ترین کشور جهان مبدل کرد ( بیش از 28 کشور ) . داریوش بزرگ آموزش رایگان را برای قشر عوام کشور به صورت اجباری در آورد و طرح سواد آموزی را اجباری نمود و . . . او را از ابرمردان ایران و جهان می دانند مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. شهرت او در غرب به خاطر وقوع نبرد ناموفق ایرانیان با یونانیان در مکانی به نام ماراتن، در زمان اوست.


ادامه دارد ...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
کوروش هخامنشی
admin
کوروش هخامنشی


تعداد پستها : 421
Age : 37
اعتبار : 78
Registration date : 2008-11-16

تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Empty
پستعنوان: رد: تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان   تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Emptyالخميس نوفمبر 27, 2008 9:43 am

گذری بر کتاب از زبان داریوش بزرگ

وصیت نامه داریوش بزرگ جهت زینت بخشیدن به منازل شما

اقدامات شگفت انگیز داریوش بزرگ هخامنشی شاهنشاه قدرتمند ایران

خشایارشا : از پادشاهان هخامنشی است. پدرش داریوش بزرگ و مادرش آتوسا دختر کوروش بزرگ بود.نام خشایارشا از دو جزء خشای (شاه) و آرشا (مرد) تشکیل شده و به معنی «شاه مردان» است. کتیبه‌هایی در کوه الوند و نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت. او يکي ديگر از جانشيانان بر حق پادشاهي هخامنشيان بود که وي را فاتح سرزمين هاي آتن اروپا ميدانند . او آتن را به کلي تصرف کرد . دليل لشگر کشي وي عدول کردن يونانيان از قوانين آن روزگار بود زيرا ليدي که جزوي از ايران بود که توسط يونان به آتش کشيده شده بود و خشيارشا در صدد بر آمد اين کار زشت را که در آن زمان نزد ایرانیان گناه محسوب ميشده است جبران نمايد که موفق نيز شد ولی در نبردهای بعدی به ایران عقب نشینی کرد ولی اقتدار ایران را به زیباترین شکل حفظ نمود .

اردشیر یکم ( اردشیر درازدست ) : پسر خشایارشا ملقب به اردشیر درازدست یا اردشیر یکم پادشاه هخامنشی بود. نخستین بار یونانیان به او لقب درازدست دادند. از این رو در بسیاری از کتب و منابع اردشیر درازدست نامیده شده‌است. وجه تسمیت این لقب به گونه‌های مختلف آمده‌است. 1- او دستان درازی داشت به طوری که وقتی می‌ایستاد دستش به زانویش می‌رسید.2- درازدستی کنایه از قدرت زیاد و تسلط بر امور است. به خاطر تسلط او به اوضاع مملکت درازدست نامیده شد. از زمان اردشیر دراز دست تاریخ ملی با تاریخ اساطیری ایران در هم می‌آمیزد. در بسیاری از منابع اردشیر درازدست و بهمن اسفندیار یکی دانسته شده‌اند.

خشایارشای دوم : از پادشاهان هخامنشی بود.به گفته تاریخ نویسان وی تنها پسر اردشیر یکم از ملکه داماسپیا بوده که پس از مرگ پدر به پادشاهی می‌‌رسد و چهل و پنج روز بعد توسط برادرش سغدیانوس به قتل می‌‌رسد .

سغدیانوس : از شاهزادگان هخامنشی و پسر اردشیر یکم است. وی، برادرش - خشایارشای دوم - را چهل و پنج روز بعد از به سلطنت رسیدن به قتل رساند و خود به دست برادر دیگر داریوش دوم به قتل رسید.

داریوش دوم : با نام اصلی اخس (به یونانی) یا وهوک (به پارسی باستان) فرزند اردشیر یکم بود که پس از شورش بر ضد برادرش سغدیانوس در سال ۴۴۲ (پیش از میلاد) به سلطنت رسید و نام «داریوش» را برای خود بر گزید. این پادشاه هخامنشی ، نوزده سال بر ایران حکومت کرد. داریوش از همسرش پریزا صاحب دو پسر به نامهای اردشیر و کورش شد و بعد از وی پسرش اردشیر دوم به سلطنت رسید.

در مدت نوزده سال پادشاهي او وقايعي رخ داد که مهمترين آنها شورشهاي پيدرپي در نقاط مختلف کشور بود. دربسياري از اين شورشها يونانيان به آشوبگران کمک ميکردند وداريوش ناچار ميشد. هر بار مبلغي به يونانيان بدهد تا شورشيان رابحال خود بگذارند و او بتواند بر آنها چيره شود. مهمترين اين شورشها طغيانهاي داخلي بدينقرار است:
1- شورش آرسيتس برادر شاه. او پس از سه جنگ که با کمک سپاهيان مزدور يوناني ميکرد‚ سرانجام از داريوش شکست خورد وپس از مدتي تسليم شد. داريوش به او و سردارش وعده داده بود که اگر تسليم شوند جانشان در امان خواهد بود و با اين فريب همه را دستگير کرد. اما پس از دستگيري تصميم گرفت بوعده خود وفا کند وآنها را زنده نگهدارد اما چون نفوذ پروشات‚ همسرش در اراده او زياد بود به اصرار پروشات آنها را نابود کرد.

2- ياغي گري پيسوتنس والي ليديه که گروهي يوناني را بسرداري يک نفرآتني بنام ليکون اجير کرده و در انديشه استقلال افتاده بود.داريوش به تيسافرن سردار خود وعده داد که اگر ليديه را ازپيسوتنس بگيرد خود او والي ليديه خواهد شد. سردار ايراني با پول و رشوه‚ ليکون را از ياري پيسوتنس بازداشت و او را مجبور کرد که
تسليم شود. ليکون آتني در اثر اين خيانت بحکومت چند شهر منصوب شد و پيسوت نس که بشرط حفظ جان تسليم شده بود بدستور داريوش در خاکستر خفه شد. اما پس از چندي پسرش آمرگس در کاريه طغيان کرد و در مقال تيسافرن ايستادگي بسيار نشان داد و پس ازمدتي بدست اهالي پلوپونس دستگير و بسرداران ايراني تسليم شد. متاسفانه دردربار داريوش دوم خواجه سرايان قدرت بسيار داشتند و بخصوص سه تناز ايشان بنام آرتکسارس‚ آرتابازان و آراتواوس بسيار قوي بودند.آرتکسارس چنان مقتدر شد که براي کشتن داريوش و نشستن بر تخت او نقشه کشيد و چون راز او از پرده بدر افتاد بفرمان پروشات کشته شد. اين گونه توطئه ها نيز در آغاز سلطنت داريوش گاهگاه تکرارميشد و گاه در نقاط تابع شاهنشاهي مانند مصر و يا در ايالات داخلي مانند ماد شورشهايي پيش ميآورد که در تواريخ موجود تفصيل جامع
و معتبري از آنها نيست و نوشته هاي يوناني که به آنها اشاره کرده اند . مطالبي غيرقابل اعتماد در بر دارند. جنگهاي داخلي يونان که بيشتر بين مدينه هاي آتن و اسپارت درميگرفت بار ديگر آغاز شد. تيسافرن که والي ايالات ليديه شده بود و با آنها نزديک بوده نميخواست که از جانب او يا دولت متبوع او - شاهنشاهي ايران - به غلبه آتن يا اسپارت کمک شده باشد. زيرا اگر يکي از آنها بر ديگري چيره ميشد حکومت واحدي بوجود ميآمد و بار ديگر اوضاع داخلي يونان آرام ميشد. و دولت يوناني چه از آتن و چه از اسپارت متوجه کشورهاي همسايه وبخصوص دشمن ديرين خود ايران ميگرديد. بنابراين تيسافرن به هيچکدام از اين دو دولت کمک نميکرد و منتظر بود که هر وقت يک طرف ضعيفتر شد به او کمک کند تا باز با طرف قويتر بجنگد و هنگاميکه به سرحد پيروزي رسيد نيروي ايراني از کمک خود بکاهد تا بازشکست بخورد و به اين ترتيب جنگ همواره ادامه يابد و آتش جنگهاي داخلي چنان گرم باشد که نيروهاي يوناني نتوانند براي مزاحمت شاهنشاهي هخامنشي فرصت پيدا کنند. در اين ميان چون اسپارت بدلايل گوناگون نيازمند کمک ايران بود و اتحاد با آن براي ايران زياني نداشت تيسافرن با نماينده حکومت اين مدينه پيماني بست که تقريبا اسپارت را تحت الحمايه شاهنشاهي ايران کرد . پس از عقد اين پيمان چند جزيره ديگر از جزاير يونان تابع ايران شدند و در اين ميان شخص جاه طلب که ميان سپاهيان آتني و ايراني نيز زد و خوردهايي شد و در اين گير و دار آلکيباد خودسرانه بيزانس و کالسدون را از اسپارتيها گرفت وسپس در پايان زد و خوردهاي ايرانيان و آتنيها‚ قرار شد که نمايندگان حکومت آتن براي مذاکره بدربار ايران بيايند و بموازات آنها نمايندگان اسپارت نيز خود را بدربار شوش رسانيدند تا از آتنيها عقب نمانند. اين سفيران در راه بفرمانرواي تازه آسياي صغير برخوردند که فرزند داريوش و بنام کورش بود و چون کورش از جانب پدر اختيارات کافي در اين باره داشت يونانيها را با خود بازگرداند. کورش پس از ورود به آسياي صغير با اسپارتيها بسيار گرم گرفت وجيره سپاهيان اسپارتي را که تيسافرن از روزي يک درهم به نيم درهم تقليل داده بود دوباره افزايش داد و به سردار اسپارتيها گفت:بايد آتن ويران شود. سرانجام پس از زد و خوردهاي خونين بحريه اسپارت آتن را تسخير کرد و پس از 27 سال جنگهاي داخلي يونان که به پلوپونس معروف شد پايان يافت و ليزاندر فرمانده نيرويدريايي اسپارت که مورد توجه کورش فرمانرواي آسياي صغير بود‚بفرمانداري مدينه آتن برگزيده شد و مقرر گرديد که در اداره امورآتن سي نفر از آتنيها با او همکاري کنند و اين سي نفر را حکومت اسپارت برميگزيد. از وقايع ديگر زمان داريوش دوم که در تاييد آن بايد احتياط کرد شورش کردوخيها در شمال دجله است. در مورد اين شورش و فرونشادن آن از طرف شاهنشاه ایران ‚ رواياتي در تاريخ هست. يکي ديگر از کارهاي داريوش که بايد آن را در پايان داستان زندگي و پادشاهي او ياد کرد بناي معبد اورشليم است. اين معبد را کورش بزرگ پس از تسخير بابل و نجات يهوديان دستور داده بود که بخرج خزانه شاهنشاهي ايران تعمير کنند و جاهاي ويرانه آن را از نوبسازند. اما خود يهوعيب ديگر پادشاهي داريوش دوم بود و بيش از همه نفوذ زن شپروشات که بسيار حيله گر و مکار بود کارها را خراب ميکرد. بدبختانه نفوذ پروشات پس از مرگ داريوش هم ادامه يافت. از ايران باستان پيرنيا ج2 . ديان در اين کار سستي کردند و نتوانستند با همسازگار و هم عقيده شوند. داريوش دوم به حاکم ماوراءالنهر دستورداد که از باج و خراج ساليانه آنجا هزينه اين کار را بپردازد. اين شاه در سال 404 ق. م. پس از نوزده يا بيست سال شاهنشاهي درگذشت.دوران او هرگز شکوه شاهنشاهي داريوش اول را نداشت. جنگهاي خانوادگي‚ برادرکشيها و شورشهاي ايالتي موجب سستي شاهنشاهي هخامنشي در آن روزگار شود .

اردشیر دوم : پادشاه هخامنشی، پسر بزرگ داریوش دوم و پریزا بود که پس از مرگ پدر به سلطنت رسید.اردشیر در ابتدای سلطنت خویش شورشهای برادرش - کورش کوچک - را سرکوب کرد و سرانجام در سال ۴۰۱ (پیش از میلاد) او را به قتل ‌رساند. از اتفاقات مهم دوران سلطنت اردشیر تلاش نا موفق او در تسخیر مجدد مصر است. این پادشاه هخامنشی تا زمان مرگ خویش ۳۵۸ (پیش از میلاد) بر ایران حکومت کرد.

اردشیر سوم : نام نخست اردشیر سوم اُخُس بوده که تصور می‌کنند یونانی شده وهوک است، ولی وی پس از اینکه به تخت نشست، خود را در سنگ‌نبشته تخت جمشید ارتَ خْشثَر یا اردشیر نامید. چنین نوشته‌اند:،نویسندگان یونانی دیودور و آریان،نام او را آرتاکسرک سس یا آرتاسس‌سس نوشته اند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه وی را اردشیر سوم و اُخُس نامیده. اما در برخی نوشته‌های تاریخی این شاه با اردشیر یکم اشتباه گشته‌اند.


ادامه دارد...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
کوروش هخامنشی
admin
کوروش هخامنشی


تعداد پستها : 421
Age : 37
اعتبار : 78
Registration date : 2008-11-16

تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Empty
پستعنوان: رد: تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان   تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Emptyالخميس نوفمبر 27, 2008 9:44 am

ارسس :ارسس پادشاه هخامنشي. اسم او را چنين نوشته اند :ديودور‚ استرابون و آريان‚ ارسس و پلوتارک‚ اآرسس آورده اند . درقانون بطلميوس آرگس آمده است ‚ که مصحف ارسس می باشد . اوسويوسارسس اخي از نويسندگان قرون اسلامي ابن عبري‚ ارسسبن اوخوس.ابوريحان بيروني‚ در آثارالباقيه ارسسبن اخس و در ص 89 چيزي شبيه به فسرون يا فترون . اپر ‚ عالم فرانسوي گمان کرده که اسم او به پارسي قديم هوورشه بوده. اگر اسمي را که پلوتارک ذکر کرده‚ صحيح بدانيم نظر بقاعده تصحيف اسامي ايراني درزبان يوناني‚ ظن غالب اين است که اين حدس صحيح باشد. در تاریخ ایران اسم اين پادشاه فراموش شده و بنابراين از نويسندگان قرون اسلامي‚ آنهائيکه از مدارک شرقي متابعت کرده اند‚ اسم او راذکر نکرده اند ! نسب: موافق گفته ديودور او پسر اردشير سوم اخس بوده. اسم مادر او را بعضی مورخين آتوسا نوشته اند‚ ولي محققا معلوم نيست‚ زيرا از زنان اردشير سوم دو کس معروف اند‚ يکي آتوسا و ديگري دختر اخا.اخا خواهر اردشير بود و اسم دختر او هم معلوم نيست. کشته شدن او : ديودور راجع به اين شاه چنين نوشته کتاب 71‚ بند 5 :پس از فوت اردشير باگواس خواجه‚ کوچکترين پسر او را که ارسس نام داشت‚ بتخت نشانيد و برادران اردشير را کشت تا شاه جديد با آنها معاشر نبوده کاملا در تحت اطاعت خواجه مزبور باشد . اين گفته مورخ مذکور نظري را که راجع به جهت قتل اردشير اظهار کرديم‚ تاييد ميکند. ارسس پس از آنکه از جنايتهاي باگواس آگاه شد‚ از او تنفر يافته درصدد برآمد که او را بکشد‚ ولي خواجه پيشدستي کرده او را در سال سوم سلطنتش بقتل رسانيد 336 ق. م. پس از آن در دودمان هخامنشي کسي نبود که بترتيب طبيعي بر تخت نشيند‚ زيرا خواجه تقريبا تمام برادران جوان اردشير را هم کشته بود. بنابراين باگواس داريوش را‚ که پسر آرسان آرسانس و نوه استانس پسر داريوش دوم بود‚ بتخت نشانيد 336 ق. م. از وقايع سلطنت ارسس 338 -336 ق. م. آگاهي نداريم و نيز نميدانيم چگونه شاهي بوده و چه صفاتي داشته. از تاريخ وقايع هم اين قدر برميآيد که در زمان او يعني بهار 336 ق. م. قشون مقدوني براي دفعه اولي به آسيا ورود کرد. عجالة هم اين قدر گوئيم که مقدونيها پيشرفتهائي حاصل کردند‚ ولي چون خبر کشته شدن فيليپپ در اسکندر رسيد‚ پارمنين سردار مقدوني از آسيا به مقدونيه برگشت و ممنن برادر منتور‚ که پس از مرگ او فرمانده قشون ايران درصفحات دريائي بود‚ مقدونيها را عقب نشانده‚ تمام جاهائي را که تصرف کرده بودند‚ از آنها بازستاند. چنين بنظر ميآيد که با وجود اين احوال آبيدوس در تصرف مقدونيها مانده بود. اگر چنين بوده ‚ بايد گفت که مقدونيها با حفظ اين محل عبور اسکندر را از بوغاز داردانل در موقع خود تسهيل کرده اند. ايران باستان صص 1186-118 .
داریوش سوم : (۳۸۰ - ۳۳۰ ق. م.) آخرین پادشاه هخامنشی بود و از اسکندر شکست خورد. اين شاه كه او را در كتب پهلوى «دارا پسر دارا» خوانده‌اند فرزند آرسان بوده و آرسان پسر استن و نوهٔ داریوش دوم است. بنابراين داريوش سوم نسبش با فاصلهٔ سه نسل به داريوش دوم می‌‌رسد و بهمين جهت او را «پسر دارا» (فرزند داريوش دوم) گفته‌اند آغاز پادشاهى داريوش سوم با شروع حكومت اسكندر پسر فیلیپ در مقدونیه تقريباً مقارن است و در سير تاريخ، او مانند رقيبى است كه سرنوشت براى اسكندر تراشيده است. داريوش سوم در سال ۳۳۶ ق. م. بر تخت نشست و سلطنتی را آغاز كرد كه دوران كوتاه آن پر از وقايع بزرگ و در عين حال سوزناك است. پايان زندگى او در حقيقت پايان امپراتورى بزرگ هخامنشى است که با خیانتهای اطرافیان انجام گرفت .

سلسله شاهنشاهی اشکانیان

مهرداد بزرگ یا مهرداد کبیر : موئسس سلسله شاهنشاهی پارتیان بود که ایران را از گسستگی و لجام گسیختگی دوران تحت اشغال یونانیان سلوکی رهایی بخشید . وی در سال 160 تا 140 قبل از میلاد با نبردهای وطن پرستانه ایالتهای ماد - پارس - خراسان - بابل - آشور - هرات و سیستان و . . . را باردگیر جزو ایران بزرگ نمود . وی پادشاه سلوکیان را اسیر و با وی با انسانیت رفتار کرد و او را در گرگان مستقر ساخت و برای حسن نیت به آنان با دختر وی ازدواج نمود . او را از بزرگ ترین اشخاص موثر در تاریخ ایران نامیده اند که به راستی اگر ظهور نمی کرد امروز مشخص نبود ایران ما در کجای تاریخ جای داشت .

ارشک یکم : این شخص با طایفه خود آپارنی همدست شد در قرن ۲۵۶ ق.م. پرچم مخالفت با سلوکی‌ها بیافراشت و جنگهای متعدد با آنها نمود ، در نتیجه غلبه یافت و دولت پارت را تاسیس کرد (۲۵۰ق.م. بعضی ۲۴۹ق.م. نوشته‌اند) . پس از این فتح ، عزیمت باختر نمود و با این مملکت که نیز مستقل شده بود جنگ کرد در حین جنگ کشته شد چون ارشک بانی سلطنت اشکانی بود ، شاهان دیگر اشکانی او را تقدیس می‌کردند چنان که به او لقب اپی فانس (به زبان یونانی به معنی نامی و پر افتخار) دادند و به یاد بود اینکه او سرسلسله اشکانی است به اسم خود کلمه ارشک (اشک را یونانی‌ها «آرزاکس» نوشته‌اند که یونانی شده ارشک است) را افزودند (ارشک بعد‌ها اشک شد) مورخین این نکته را رعایت کردند .

تیرداد یکم ( اشک دوم ) : این شخص با طایفه خود آپارنی همدست شد در قرن ۲۵۶ ق.م. پرچم مخالفت با سلوکی‌ها بیافراشت و جنگهای متعدد با آنها نمود ، در نتیجه غلبه یافت و دولت پارت را تاسیس کرد (۲۵۰ق.م. بعضی ۲۴۹ق.م. نوشته‌اند) . پس از این فتح ، عزیمت باختر نمود و با این مملکت که نیز مستقل شده بود جنگ کرد در حین جنگ کشته شد چون ارشک بانی سلطنت اشکانی بود ، شاهان دیگر اشکانی او را تقدیس می‌کردند چنان که به او لقب اپی فانس (به زبان یونانی به معنی نامی و پر افتخار) دادند و به یاد بود اینکه او سرسلسله اشکانی است به اسم خود کلمه ارشک (اشک را یونانی‌ها «آرزاکس» نوشته‌اند که یونانی شده ارشک است) را افزودند (ارشک بعد‌ها اشک شد) مورخین این نکته را رعایت کردند .

آردوان یکم ( اشک سوم ) : بعد از پدر به تخت نشست و از گرفتاری انتیوخوس سوم (کبیر) برادر سلوکوس سوم استفاده کرده ، ولایت مردها (mardes) و ری و همدان را گرفت ، و لیکن بعد که پادشاه مزبور با قشون زیاد به ایران آمد ، اردوان عقب نشسته ، پایتخت خود را هم به سلوکی‌ها داد. بعد آنتیو خوس به گرگان رفت ولی از عهده سواره نظام پارتی برنیامد ، بالاخره عهد نامه‌ای بین دولتین منعقد و اردوان رسما شاه ایران شناخته شد . شایان ذکر است که در این جنگ آنتیو خوس معبد آناهیتا را در همدان غارت کرده ، ذخایر و نفایس زیاد از آنجا و نفایس زیاد از آنجا بر گرفت . نوشته‌اند چهار هزار تالان (چهار میلیون و هشتصد هزار تومان امروزی تقریبا !!) قیمت ذخایر بوده‌است (۲۰۸ ق.م.).

فریاپت ( اشک چهارم ) : شاه ایران از سلسله اشکانی - ارشك ۴ : فری یا پیت - پس از پدر به تخت نشست و به آسودگی سلطنت كرد زیرا باختری ها متوجه هند بودند و با پارتی ها كاری نداشتند فوت او در ۱۸۱ ق.م بود.

فرهاد یکم ( اشک پنجم ) : بعد از پدر به تخت نشست و تبرستان را تسخیر کرده ، طایفه مردها را مجبور نمود که در بند دریای خزر و راهی را که از خراسان به ماد می‌رفت حفظ کنند . این شاه شهر خارکْسْ را در ری بنا نهاد(خارکس را بعضی با در بند دریای خزر و برخی با شهرستانک تطبیق داده‌اند. عقیده آخری مبنی بر این است که ایزدور خارکسی (یکی از جغرافی دانان قدیم) نوشته‌است : وطن او خارکْس در وسط کوههای البرز واقع است.دربند دریای خزر را با سردره خوار تطبیق کرده‌اند)

مهرداد یکم ( اشک ششم ) : بعد از برادر به تخت نشست و بانی عظمت دولت پارت گردید . در این دوران دولت سلوكی به واسطه جنگ با رومی ها و یهودی ها ضعیف شده بود . مهرداد در ابتدا مرو را از باختری ها گرفت بعد آذربایجان را از امرای محلی كه در آنجا استقلال یافته بودند انتزاع نمود. پس از آن به خوزستان و پارس و بابل پرداخت و بعد به هند رفته ، قطعه ای را تا رود جِلُمْ به مملكت خود ضمیمه كرد . از زمان او دولت پارت بزرگ شد . این شاه با دمتریوس سلوكی جنگ كرد ، ولی در ابتدا ، بهره مندی نداشت ، زیرا یونانی ها با دمتریوس همراهی كردند و باختر هم بر پارتی ها قیام نمود ، ولیكن مهرداد داخل مذاكره صلح شده ، دمتریوس را اغفال و بعد جنگ كرد و او را گرفته در زندان انداخت. این شاه به تقلید از شاهان هخامنشی خود را شاهنشاه خواند.

فرهاد دوم ( اشک هفتم ) : بعد از پدر به تخت نشست ، آنتيخوس برادر دمتريوس در غياب او مملكت سوريه را تصرف كرد و به آن هم اكتفا نكرده خواست ايران را تسخير كند. در ابتدا بهره مندي با او بود . مردمان ايران بر فرهاد شوريدند و عرصه بر او تنگ شد زيرا تنها مملكت پارت براي او باقي مانده بود . فرهاد خواست صلح كند .ولي شرايط صلح خيلي سنگين بود زیرا فرهاد مي بايست به مملكت پارت اكتفا كرده و باج دهد. شاه براي ايجاد جنگ خانگي در سوريه ، دمتريوس را از زندان رها كرد تا سلطنت شامات را از برادرش استرداد كند، وليكن كار فرهاد از جاي ديگر درست شد . زیرا شدت ظلم سلوكي ها مردم را به طرف فرهاد كشانيد و آنتيخوس با سپاهي جرار به ايران آمد ، ولي فرهاد به او فرصت نداده، ناگهان بر او تاخت و در حين جنگ پادشاه سلوكي كشته شد . از اين به يعد سلوكي ها ديگر جرئت نكردند متعرض ايران شوند و انحطاط كامل در دودمان سلوكي شروع گرديد پس از اين فتح گرفتاري ديگر بر فرهاد پيش آمد چون او سك ها را به كمك خود طلبيد و وعده كرده بود به آنها مبلغ زيادي بدهد ، بعد چون بي كمك آنها فايق آمد پولي نداد و آنها بناي قتل و غارت را در ولايات گذاشتند و در جنگي كه فرهاد با آنها كرد كشته شد ( ۱۲۵ ق.م) تقريبا مقارن اين زمان سكها به ايران هجوم آورده در افغانستان امروزي و در سيستان برقرار شدند . بر اثر اين واقعه اين مملكت كه زرنگ نام داشت از اين به بعد سَكستان ناميدند و اين اسم بعد ها سيستان شد ( نيمه قرن دوم ق.م) براي فهم اين واقعه لازم است گفته شود كه در اين زمان تاريخ ايران با تاريخ چين ارتباط مي يابد .

اردوان دوم ( اشک هشتم ) : عموی فرهاد بود با مردم یوئه چی جنگ كرده زخم برداشت و بر اثر آن فوت كرد . این مردم را هونها به طرف ایران رانده بودند. بر اثر فشار آنها دولت باختر به هند منتقل گردیده ، بعد از شصت سال منقرض شد و یوئه چی ها در باختر دولتی تاسیس نمودند كه در تاریخ موسوم به "كوشان" است . مدت سلطنت اردوان ظاهرآ دو سال بود و بعد از او پسرش مهرداد به تخت نشست.

ادامه دارد ...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
کوروش هخامنشی
admin
کوروش هخامنشی


تعداد پستها : 421
Age : 37
اعتبار : 78
Registration date : 2008-11-16

تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Empty
پستعنوان: رد: تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان   تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Emptyالخميس نوفمبر 27, 2008 9:45 am

مهرداد دوم ( اشک نهم ) : یکی از شاهان بزرگ اشکانی است. در زمان او ایران بر سک‌ها و مردمان صحراگرد که از طرف شمال فشار به ممالک ایران وارد می‌نمودند، فایق آمدند و مهرداد چنان شکستی به آنها داد که دیگر مدتها متعرض ایران نشدند از زمان این شاه، ایران در مرحله جدیدی داخل شد. مهرداد اشکانی نه فقط سک‌ها را شکست داد بلکه حدود ایران را تا کوههای هیمالایا در شمال هندوستان رسانید.

سیناتروک ( اشک دهم ) : بعد از مهرداد ، مدتی به فترت گذشت ، تا آنکه سندروگ برادر فرهاد دوم بر تخت نشست . (به عقیده گوت شمید ، عالم آلمانی که در تاریخ اشکانیان تتبعاتی کرده بعد از مهرداد دوم اردوان نامی به تخت نشسته جلوس او تقریبا مقارن سنه ۸۶ ق.م بوده‌است . مصنف مذکور او را اردوان دوم دانسته‌است) بعضی سندروگ را پسر ارشک دیکایُس نوشته‌اند . این شاه پیر و ناتوان بود و ارمنستان در این زمان به واسطه اتحاد با دولت پنی قادر و زورمند ، لذا تیگران ، آذربایجان را متصرف شده ، جلگه فرات را غارت کرد و به باقی مانده مستملکات سلوکی‌ها دست انداخته ، خود را شاهنشاه خواند . به طور کلی باید در نظر داشت که تاریخ ایران از ۸۸ تا ۶۶ ق.م . روشن نیست و آنچه هم بدست آمده دلالت بر سستی آن در این زمان دارد . مدت سلطنت سندروگ را هفت سال نوشته‌اند

فرهاد سوم ( اشک یازدهم ) : او پس از پدر به تخت نشست. وقتی كه پومیه تازه به آسیای صغیر وارد شده بود و ارمنستان قوت داشت فرستاده‌ای نزد فرهاد فرستاده تكلیف كرد كه اگر شاه ایران به ارمنستان قشون كشی كند دو شهر كُرْدُونْ و اَدیابن (این دو ولایت قسمتی از آسور قدیم بودند) از آن ایران خواهند شد.بعد كه پومیه ارمنستان را مغلوب و دست نشانده نمود نخواست وعده خود را به جا آرد، رفتار مذكور و نیز اینكه پومیه نمی خواست فرهاد را شاهنشاه خطاب كند باعث كدورت بزرگ بین شاه ایران و او گردید.پومیه مادامی كه در آسیا بود با دولت اشكانی مدارا می كرد، ولیكن اوضاع بخوبی نشان می داد كه بزودی دو دولت بزرگ ایران و روم خصمانه مواجه خواهند شد، زیرا فرهاد از پومیه خواست كه فرات سرحد دولتین گردد و او جواب مساعدی نداد و دیگر اینكه پومیه با خوزستان و پارس و آذربایجان روابطی ایجاد می كرد. فرهاد سوم را دو پسر او مهرداد و اُرُد مسموم كردند.

مهرداد سوم ( اشک دوازدهم ) : مهرداد پس از پدر به تخت نشست و چهار سال سلطنت كرد ، ولیكن از جهت سختی و سفاكی او نجبا و مردم بر او شوریدند و اُرُد برادر كوچكترش را بر تخت نشاندند . مهرداد نزد گابی نیوس والی روم در سوریه رفت و در ابتدا والی مزبور این موقع را بهانه مناسبی برای دخالت در امور ایران پنداشت ، ولی به زودی متوجه امور مصر شده از خیال همراهی با مهرداد منصرف گردید.

اُرد یکم ( اشک سیزدهم ) : یكی از شاهان نامی سلسله اشكانی است . جنگ ایران با روم در زمان اُرُد روی داد و به غلبه ایران خاتمه یافت .قبل از جنگ اُرُد سفیری پیش كراسوس فرستاد كه این پیغام را برساند : اگر مردم روم می خواستند با من جنگ كنند من جنگ می كردم و از بدترین عواقب آن بیمی نداشتم ولیكن اگر چنانچه فهمیده ام شما برای منافع شخصی به خاك ایران دست اندازی می كنید حاضرم اسرای رومی را پس بدهیم !! كراسوس به سفیر گفت : جواب پادشاه شما را در سلوكیه خواهم داد . سفیر خندیده و جواب داد : اگر از كف دست من مویی بروید شما هم سلوكیه را خواهید دید!! پس از آن كراسوس با سپاهی جرار كه مركب از لژیون های ورزیده و عده نفراتشان جمعا به چهل و دو هزار بالغ بود عازم بین النهرین گردید ، اما اُرُد با پیاده نظام خود با نهایت سرعت داخل ارمنستان شده این مملكت را اشغال نموده تا پادشاه آن نتواند سواره نظام خود را به كمك كراسوس بفرستد این جنگ به فتح ایران انجامید. اُرُد بعد از فوت پسرش از سلطنت بیزار شده آن را به پسر ارشد خود فرهاد واگذارد .

فرهاد چهارم ( اشک چهاردهم ) : بعضی مورخین ، پاكر را اشك چهاردهم دانسته اند ، ولیكن این عقیده با اینكه او در زمان پدرش كشته شد موافقت نمی كند . فرهاد چهارم همین كه به تخت نشست برادرهای خود را نابود كرد پدرش اُرُد كه او را ملامت نمود نیز به قتل رسانید.

فرهاد پنجم یا فرهادک ( اشک پانزدهم ) : شاه اشکانی که پس از پدرکشی با مادرش موزا بتخت نشست. سلطنت او از ۲ ق. م. تا ۴ م. بود. پارتیها از فرهادک ناراضی بودند و یکی از جهات نارضایتی این بود که از ارمنستان صرف‌نظر کرد، در صورتی که از زمان مهرداد دوم دولت پارت نظر خاصی به این کشور داشت و میخواست آن را مانند سنگری در جلو روم در تحت نفوذ خود نگاه دارد. باری بجهات گوناگون وضع فرهادک در ایران مشکل شد و سرانجام شورشی برضد وی روی داد و پس از زد و خورد مختصری او را از سلطنت خلع کردند و کشتند. وی روی هم‌رفته پادشاهی نالایق و شخصاً عنصری فاسد بود. از لحاظ سیاست هم نخستین شاه این دورهٔ تاریخ بود که در برابر رومیها از ابهت دولت پارت کاست و از مسئلهٔ ارمنستان نیز صرف نظر کرد. واقعهٔ مهم زمان او تولد عیسی مسیح بود.

ملکه موزا همراه با پسرش فرهاد پنجم :. موزا یک كنيزك‌ رومی بود که اوگوست٬ امپراطور روم (۲۷ ق.م- ۱۴ م) او را در ازای استرداد درفشهای روم که‌ سپاه‌ کراسوس‌ آنها را در جنگ حران در ۵۳ ق.م از دست داده بود و‌ هنوز در ايران‌ مانده‌ بودند به فرهاد چهارم (۲ ق.م- ۳۷ م)٬ پادشاه اشکانی هدیه کرد. تئاموزا كنيزك‌ رومی‌ كه‌ در اين‌ هنگام‌ زوجهٔ فرهاد چهارم‌ و در واقع‌ ملکهٔ‌ دربار شد اين‌ زن‌ كه‌ كودكی به‌ نام‌ فرهادک‌ برای شاه‌ زاييد، به‌ بهانهٔ‌ لزوم‌ تأمین‌ جان‌ اين‌ فرزند و اجتناب‌ از هر گونه‌ توطئه‌ احتمالی‌ داخلی‌، فرهاد را وادار كرد تا ساير پسران‌ خود را از دربار دور سازد. فرهاد هم‌ چهار پسر را با اقربای آنها كه‌ در حرم‌ وی‌ بودند به‌ روم‌ فرستاد تا در آنجا تربيت‌ شوند (ح‌ 7 ق‌.م‌). فقط‌ فرهادك‌ را با مادرش‌ نزد خود نگه‌ داشت‌. وقتی كه‌ فرهادك‌ به‌ سن‌ بلوغ‌ رسيد، به‌ تحريك‌ مادر و از بيم‌ آنكه‌ برادرانش‌ عنوان‌ وليعهدي‌ را به‌ دست‌ آورند، پدر را زهر داد و خود به‌ نام‌ فرهاد پنجم‌ با مادرش موزا بتخت نشست (‌ 2 ق‌.م‌).

اُرد دوم ( اشک شانزدهم ) : اشک شانزدهم يا ارد دوم. پس از کشته شدن فرهاد ‚ نجباي پارت شخصي ارد نام را که از خاندان سلطنت بود و از ترس فرهاد کدر گوشهاي پنهان و گمنام ميزيست‚ بر تخت نشانيدند. و چون وي به هيچ روي انتظار نداشت بسلطنت برسد‚ هنگامي که به وي اعلام کردند‚غرق حيرت گرديد‚ ولي چيزي که نيز باعث حيرت ميباشد اين است که وي نظر به اوضاع زمان و جهات رسيدنش به پادشاهي ميبايست رفتار نيکي داشته باشد‚ ولي برخلاف انتظار همين که بتخت نشست‚ بخشونت پرداخت و بقدري تعدي کرد که مردم ایران از وي متنفر شدند و در نتيجه اورا نابود کردند و از سلطنت خلع گردید . مدت سلطنت او از 4 تا 8 م. بود. ايران باستان ج 3ص 2391 .
ونُن یکم ( اشک هفدهم ) : اشک. هفدهم يا ونن اول يکي از پسران فرهاد چهارم بود که تحت الحمايه قيصر روم بودند و در دربار وي بسر ميبردند. پس از کشته
شدن ارد دوم چون از شاهزادگان اشکاني کسي نبود بر تخت نشيند ‚ مجلس ملی ایران ( مغستان ) کسي را نزد قيصر فرستاد و خواست ونن بزرگترين پسرفرهاد چهارم را به ايران بفرستد تا بر تخت نشيند. اگوست با بشاشتاين پيشنهاد را پذيرفت زيرا انتخاب وي به سلطنت بر ابهت و جلال قيصردر انظار ملل و مردمان آن روز ميافزود. ولي پس از آمدن ونن به ايران ديري نگذشت که نجبای ایران از وي ناراضي گشتند و گذشته از اينکه وي به اخلاق رومي عادت کرده بود و برخي از يونانيها را که با خود آورده بود‚ بر ايرانيان در انتخاب مشاغل بزرگ ترجيح ميداد‚ پارتيان سلطنتي را که تحت الحمايه قيصر بوده‚ لطمه بزرگي به حيثيت دولت بزرگ پارت ميدانستند‚ از اينرو اردوان را بتخت سلطنت دعوت کردند و او پس ازدو جنگ پيروز شد و ونن به سلوکيه گريخت و سپس پادشاه ارمنستان شد. سلطنت وي را از 8 تا 17 م. است از ايران باستان صص 2391
- 2393
اردوان سوم ( اشک هجدهم ) : اشک هيجدهم يا اردوان سوم از 10 تا 42 م. پادشاه ایران بزرگ بود ولي بعضي آنرا تا 42 و برخي تا سال 40 م ميدانند‚ اگر سلطنت او را بعد ازرفتن ونن به ارمنستان بدانيم‚ از 17 تا 42 م. است. وي شخصي تندخوو شديدالعمل بود و گمان ميرود که جهت انقلابات داخلي هم عدم اطميناني بوده که نجبای ایران از او داشته اند. بهرحال سلطنت او به اغتشاشات و انقلابات و جنگها گذشت و ايران در زمان او ضعيف شد. اردوان استقامت راي داشت ولي عاقل نبود. بهترين دليل اين نظر‚ نوشتن نامه وهن آميزي به تيبريوس قيصر روم است‚ در ابتدا و در آخر تمکين به اينکه از ارمنستان صرف نظر کند و به امور آن مملکت دخالتي نداشته باشد. بنابراين اردوان سوم‚ دوم پادشاه ايران پارتي است که ارمنستان ایران را به روميها تحویل داد . تاریخ ايران باستان ج 3 ص 2413- 2394 - 2413 .

تیرداد دوم : تيرداد دوم پادشاه ارمنستان که در سال 413 م.درگذشت. از لاروس تيردات . او در سال 294 م. گرگوري مبلغ معروف دين مسيح را که در ارمنستان مشغول کار بود چند بار موردبازخواست قرار ميدهد ولي در سالهاي اخير عمرش توسط همين گرگور به دين مسيح گرويد. رجوع به يشتها ص671 شود.
وردان ( اشک نوزدهم ) : اشک نوزدهم يا بردان یا وردان محققا معلوم نيست که پس ازاردوان کي بتخت سلطنت نشسته است. برخي از مورخان گويند: بردان پسر اردوان بتخت نشست زيرا از زمان پدرش به اين امر خطير معين شده بود و مدعي نداشت‚ ولي بعضي معتقدند که گودرز پسر اردوان سوم بجايش نشست و اگر شقي نبود‚ ميتوانست بيمدعي سلطنت کند.ممکن است بگوئيم هر دو روايت صحيح است‚ به اين معني که گودرز قبل از بردان بتخت نشسته ولي چند روزي بيش نتوانسته بر سرير مزبور بماند. سلطنت بردان را برخي از سپتامبر - اواخر شهريور 42 تا 46 م. و مورخ ديگري آنرا از 40 تا 45 م. نوشته است که آخرين سکهاو از اوت 45 است. رجوع به تاريخ ايران باستان ج 3 صص 2413 - 2417 .


ادامه دارد ...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
کوروش هخامنشی
admin
کوروش هخامنشی


تعداد پستها : 421
Age : 37
اعتبار : 78
Registration date : 2008-11-16

تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Empty
پستعنوان: رد: تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان   تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Emptyالخميس نوفمبر 27, 2008 9:46 am

گودرز( اشک بیستم ) : اشک بيستم يا گودرز پس از کشته شدن بردان بشاهي انتخاب شد. اگرچه عقيده بعضي بر سلطنت مهرداد نوه فرهاد يعني فرهادچهارم بود ‚ بهرحال از سکه هاي اشکاني پيداست که در 45 - 46 م.بردان سلطنت ایران را بر عهده داشته و گودرز هم در 46 م. بتخت نشسته است. موافقآنچه درباره گودرز نوشته اند سلطنت او از 42 م شروع شد ولي ازجهت سختي و تعدي و قساوتش بزرگان ایران وی را از سلطنت خلع کردند و در مدت چهار سال از 42 تا 46 م. بردان سلطنت کرد. پس از آن از 46 م. باز گودرز بتخت نشست و در 51 م. درگذشت. وي شخصي باقساوت بود و حتي از ديگر شاهان اشکاني از اين حيث درگذشت‚ ولي رفتارش با مهرداد مي نمايد که در مواقعي ميتوانسته ملايمت و دادگری نشان دهد. تدبير و احتياطش را ميتوان بيش از شجاعتش دانست. بهر حال اوکاري براي پارت نکرد که نام اين دولت را بلند کند‚ بعکس جنگهاي او بابرادرزاده اش از قوت دولت اشکاني کاست و در جنگهاي ديگر هم هيچگاه بهره مندي نداشت. باري درباره او بايد گفت که منافع شخصي را
بر منافع مملکتش بزرگش ایران ترجيح ميداد. موافق عقيده يوستي او پسر ارشک گيو بود و پسرخوانده اردوان سوم. ارشک گيو را يوستي از اشکانيان ارمنستان دانسته است. از تاريخ ايران باستان ج 3 ص 2418 -2423 .

ونن دوم ( اشک بیست و یکم ) : اشک بيست ويکم يا ونن دوم پس از گودرز بتخت سلطنت نشست. او والي ماد بود و پس از گودرز پارتيها او را براي سلطنت طلبيدند. سلطنت وي بسيار کوتاه بود و حادثه نيک يا بد در روزگار وي روي نداد و بنابراين نامي چندانی هم از خود نگذاشت. تاريخ سکه هائي که ازوي بدست آمده از سه ماه آخر 51 و نه ماه اول 52 میلادی است ‚ برخي سلطنت او را بين 50 و 51 م. ميدانند و مورخ ديگري تاريخ سکه هاي او را از سپتامبر 52 تا اکتبر 54 م. نوشته است ولي اين نظر چندان قابل اعتماد نيست و در هر حال زمان سلطنت او محققا معلوم نيست. از تاريخ ايران باستان ج 3 ص 2423 - 2424 .

بلاش یکم ( اشک بیست و دوم) : اشک بيست و دوم يا بلاش اول فرزند ونن بود و پس ازمرگ وي در 51 يا 52 م. به تخت سلطنت ایران بزرگ نشست. وي آخرين شاه نامي اشکاني است و پس از او دولت اشکاني رو به انحطاط ميرود. اين انحطاط درتزايد است تا به انقراض منتهي ميشود. سلطنت بلاش اول در تاريخ ايران مهم است زيرا او دوره دوم جنگهاي ايران و روم يا روم و ايران را با بهره مندي به آخر رسانيد. اشک بيست و دوم برخلاف چند شاه اشکاني که پيش از وي سلطنت کردند نه تنها پدرکشی يا برادرکشی نبود بلکه وي ميخواست يگانگي و وفاق در خانواده شاهنشاهی اشکاني بر پايه محکمي قرار گيرد و اين نيت خود را نه تنها با نطق بلکه با عمل ثابت کرد. گذشته از اين وي سرداري ماهر و داراي عزمي راسخ بود و اين صفت وي در مخاصمات بسياري که با سردار نامي روم کربولو داشت بخوبي نمايان است. وي بر پتوس سردار ديگر رومي از حيث صفات سرداري مزيت داشت و در پرتو همين مزيت بر او غالب آمد. باري وي شخص مذهبي بود و در دوران سلطنت خود به جمع آوري اوستا که در روزگار اسکندر گجستک از ميان رفته بود‚ همت گماشت . از تاريخ ايران باستان ج 3 ص 2424 .
پاکور ( اشک بیست و سوم ) : اشک بيست و سوم يا پاکر دوم پس از بلاش محققا معلوم نيست جانشين وي که بوده است. برخي پاکر نامي را شاه اشکاني ميدانند وگويند وي پسر بلاش بود و اين گفته را از روي سکه هائي حدس ميزنندکه نشان ميدهد وي لااقل تا 93 م. سلطنت کرده است‚ و برخي سلطنت او را از 78 تا 108 م. ميدانند. از 79 م. سکهاي يافتهاند که از اردوان نامي است و نيز در اواخر سلطنت پاکر يا اوايل زمامداري خسرو يعني سلطان پس از پاکر سکه هائي بنام مهرداد بدست آمده که از 107 تا 113 م. سلطنت داشته است. بنابراين معلوم نيست سلطنت اين شاه اندر کجا بوده و ترتيب سلطنتشان چيست. با وجود اين چون از اردوان ومهرداد خبري نيست ولي از پاکر جسته و گريخته اطلاعاتي بدست آمده ‚ احتمالا بايد شاهي را که پس از بلاش بتخت نشسته‚ پاکر بدانيم و بنابر اين بايد سلطنت او را از 78 تا 108 م. فرض کنيم. در دوره فرمانروائي پاکر مدعيان سلطنت بسيار بوده اند و اوقات او بمنازعات داخلي صرف ميشد زيرا علاوه بر اردوان و مهرداد گويا کسان ديگري در قسمت هائي از ايران سلطنت داشته و هر يک خود را شاه تمامي ايران و بلکه شاهنشاه بزرگ هم ميخوانده اند. چون پاکر در مغرب سلطنت ميکرده مورخان رومي تنها درباره او اطلاعاتي آورده اند. باري مدت سلطنت پاکر را درايران يا در مغرب آن از 78 تا 108 م. ذکر کرده اند. ايران باستان ج 3 ص 2465 - 2469 .
اردوان چهارم : بين مورخين راجع بترتيب شاهان اشکاني پس از بلاش اول اختلاف است: گوت شميد بعد از بلاش اول سه تن را نام ميبرد: بلاش دوم‚ پاکر دوم‚ اردوان چهارم. ويوستي اردوان چهارم را بيست و سومين شاه اشکاني ميداند. نام هاي ايراني ص 612 . برخي او را اشک سي و يکم نوشته اند. هويت و مدت سلطنت اين پادشاه مشخص نيست. ايران باستان ص 2462

خسرو ( اشک بیست و چهارم ) : اشک بيست و چهارم يا خسرو هنگامي بر تخت سلطنت نشست که از مواقع دشوار تاريخ اشکانيان بود. و سلطنت او را تقريبا از 108 يا 110 تا 128 يا 130 م. ميدانند . آخرين سکه او از سنه 128 م. ميباشد . اين سکه در موزه بريتانيا است. آنچه درباره اين پادشاه بطور خلاصه ميتوان نوشت‚ اين است که يکي از شاهان خوب ايران در دوره اشکاني بشمار ميرفت و بصفات خرد و متانت و عزم و دورانديشي و خرد نیز آراسته بود و در آن شرايط به استحقاق بر تخت نشست و توانست کشورش را بي کم و کاست به جانشين خود تحويل دهد . ايران باستان ج3 ص 2469 .
بلاش دوم ( اشک بیست وپنجم ) : اشک بيست و پنجم يا بلاش دوم پس از خسرو بر تخت دولت پارت نشست و 19 سال سلطنت کرد. سلطنت وي را بايد از 130 تا 148
يا 149 م. بدانيم. درباره بلاش دوم آنچه بتوان گفت اين است که عصرسلطنت او هنگام ضعف دولت پارت است. از تاريخ ايران باستان ج 3ص 2490 - 2492 .
مهرداد چهارم : مهرداد چهارم پادشاه پارت و ملقب به فيلوپاتورفيلادلفوس. وي ظاهرا از 170 تا 150 ق.م. و در دوره بين مرگ خسرو و آخر سلطنت بلاش دوم در ايران سلطنت کرد ‚ ولي ازحوادث زمان او هيچگونه سند و نوشتهاي در دست نيست.
بلاش سوم ( اشک بیست و ششم ) : اشک بيست و ششم يا بلاش سوم وي را پسر بلاش دوم ميدانند ‚ اگرچه اين نظر کاملا روشن نيست ولي بهر حال سکه هائي که از اوبدست آمده مي رساند که وي در سال 148 يا 149 م. بر تخت نشسته وتا سال 190 يا 191 م. سلطنت کرده است و موافق اين حساب 42 سال فرمانروائي داشته و بسال 190 يا 191 م. درگذشته است. وي نخستين شاه پارت است که در زمان او از دولت مزبور قدري کاسته شده است. ايران باستان ج 3 ص 2492 - 2503 .
بلاش چهارم ( اشک بیست و هفتم ) : اشک بيست و هفتم يا بلاش چهارم پس از مرگ بلاش سوم به تخت نشست و در سال 208 يا 209 م. درگذشت و سلطنت او از 191 تا 208 م. بود . آنچه درباره وي ميتوان گفت اين است که وي پادشاهي نبوده که بتواند بر اوضاع دولت بزرگ پارتیان فائق آيد.تاريخ ايران باستان ج 3 ص 2503 - 2516 .
بلاش پنجم ( اشک بیست و هشتم ) : اشک بيست و هشتم يا بلاش پنجم يا اردوان پنجم پس از مرگ بلاش چهارم دو پسر او بلاش و اردوان مدعي سلطنت شدند. و آنچه بنظر ميرسد تاج و تخت لااقل از 216 م. نصيب اردوان گرديده است‚زيرا مذاکرات کاراکالا امپراتور روم با اردوان بعمل آمده است‚ ولي ازمسکوکات اشکاني چنين برميآيد که در مدت 18 سال که از مرگ بلاش چهارم تا قيام پارسيهای ساسانی بر پارتيها گذشته هر دو برادر سلطنت داشته اند . منتها برحسب حدس صحيح‚ از دو برادر اردوان در مغرب ايران وبلاش در مشرق ايران سلطنت کرده است و سرانجام در سنه بين 220 و 226 م. اردشير بابکان بر اردوان غلبه يافته و سلسله شاهشناهی اشکانی منقرض شده است. ايران باستان ج 3 ص 2517 - 2535 .
اردوان پنجم ( کبیر ) یا ( اشک بیست و نهم ) : اردوان بزرگ پادشاه اشکاني بيست و سه سال پادشاه ایران بود ( فارسنامه ابن البلخي ) فردوسی بزرگ در شاهنامه گويد:

چو بنشست بهرام از اشکانيان ببخشيد گنجي به ارزانيان
ورا خواندند اردوان بزرگ که از ميش بگسست چنگال گرگ
ورا بود شيراز با اصفهان که داننده خوانديش مر ز مهان
به اصطخر شد بابک از دست او که تنين خروشان بد از شست او
چه کوتاه شد شاخ و هم بيخشان نگويد جهانديده تاريخشان

از گفتار فردوسي پيداست که اردوان بزرگ را همان اردوان پنجم آخرين پادشاه اشکاني دانسته است ولي نام وي بهرام نبوده است. وی از پادشاهان مقتدر - با تدبیر و میهن دوستی بود که به دلیل خدمات گسترده اش به ایران به اردوان کبیر مشهور گشت .

سلسله شاهنشاهی ساسانیان

اردشیر یکم ( بابکان ) : اردشیر بابکان بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی . لینک به صفحه اردشیر پاپکان

ادامه دارد...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
کوروش هخامنشی
admin
کوروش هخامنشی


تعداد پستها : 421
Age : 37
اعتبار : 78
Registration date : 2008-11-16

تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Empty
پستعنوان: رد: تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان   تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Emptyالخميس نوفمبر 27, 2008 9:47 am

شاپور یکم : دومین شاهنشاه ساسانی و فرزند اردشیر بابکان است. شاپور بعد از مرگ پدر جانشین او شد و مطابق یک سنت باستانی که تاجگذاری در نخستین نوروز پس از جلوس شاه انجام میگرفت در 242 م. رسماً تاج‌گذاری کرد. شاپور از شاهان بزرگ ساسانی است. او بدست مهندسان و اسیران روم سد شادروان را در شوشتر بر رود کارون ساخت و نیز شهر شاپور را در نزدیکی کازرون بناکرد. بنای نیشابور و گندی‌شاپور را نیز بدو نسبت داده‌اند. ظهور مانی (بسال 242 م.) در روزگار او بود. مرگ او بسال 271 م. روی داد. در زمان شاپور اول سه امپراطور روم به ایران حمله ور شدند . یکی گردیانوس جوان بود که در سال 242 میلادی کشته شد . دیگری فیلیپ عرب بود که در برابر شاپور ناچار به تسلیم شد و قبول کرد که سالیانه به ایران برای حملاتی مکرری که به آنجا نموده بود و خساراتی که وارد کرده بود باج بدهد . سوم والرین بود که در سال 242 میلادی با 70 هزار سرباز و امیر و سناتور رومی اسیر ایرانیان شد . شاپور این پیروزی بزرگ را در چندین مکان حجاری نمود تا درس عبرتی برای آیندگان گردد . شاپور در کتیبه ای که در کعبه زرتشت به سه زبان نوشته است میگوید : " والرین با سپاهی که مشتمل بر 29 گروه جنگی اروپایی بود و به 70 هزار نفر سرباز بالغ بود به جنگ ایران آمد . در اطراف الرها و ادسا جنگ بزرگی بین ما و امپراطور والرین در گرفت . ما با دستهای خویش والرین را اسیر کردیم ! فرماندهان - استانداران - سناتورها و افسران رومی را به اسارت گرفتیم و همگی آنان را به ایالات ایران منتقل نمودیم . " این صحنه پیروزی شاپور از زیباترین نقش های برجسته ایران است که از حادثه ای غرور آفرین حکایت میکند و مایه سرافرازی ایرانیان میباشد شاپور با تاج پادشاهی که به صورت کنگره ای است و جامه ای آراسته سوار بر اسب تنومدی است که جلوی او فلیپ عرب امپراطور باج گذار رومی زانو زده و خم شده است . پادشاه ایران یک دست خود را به طرف او دراز کرده تا نشان از قبوا باج او شود . فلیپ در این نقش با تاج رومی و بالاپوشی که بروی دوشش قرار دارد چنان نمایش داده شده که گویی با شتاب به سوی اسب پادشاه ایران دویده و زانو زده است . والرین هر دو دست خود را به نشانه بخشش به جلو دراز کرده . عظمت پادشاه ایران و بزرگی او در تاج - دستبند و طرز آرایش مویش که چین دار است و بر شانه های افتاده است و همین طور از زین و لگام اسب مغرورش به وضوح دیده میشود . کنار دیگر شاپور امپراطور دیگری دیده میشود . که پادشاه ایران مچ دست او را به نشانه اسارت گرفته

بهرام یکم : از پادشاهان ساسانی و بزرگترین پسر شاپور ۱ بود که از ۲۷۱ تا ۲۷۴ ترسایی بر تخت پادشاهی ایران نشسته بود. در روزگار او زنوبیا شاهبانوی تَدمُر زن اذینه از ایران یاری خواست. بهرام سیاست غلطی در پیش گرفت. بدین صورت که سپاه اندکی روانه کرد و در نتیجه هم تدمر بدست رومیان افتاد و هم ارلین امپراتور روم از مداخلهٔ ایران رنجید و بقصد کینه‌جوئی مردم آلان را بر آن داشت که از طرف قفقاز به ایران تاختند. ولی ارلین پس از ورود به بیزانس (۲۷۴ م.) و اندکی بعد بهرام در گذشت. به دستور این شاه، مانی را گرفتند و زنده پوست کندند و در گندی‌شاپور برای تماشای مردم به تیری آویختند.

بهرام دوم : (۲۷۴-۲۹۳ (میلادی))، بهرام دوم بعد از پدر پادشاه شد. ابتدا ستمگر و خونریز بود و چون کنکاشی برای خلع او کردند به اندرز موبدی رفتار خود را تغییر داد. از کارهای او مطیع کردن سکاهای سیستان و افغانستان بود که بتحریک و همدستی برادرش هرمزد فرمانروای خراسان طغیان کرده بودند. بهرام دوم نخستین شاه ساسانی بود که دستور دادبر روی سکه‌ها و نیز سنگنوشته‌هایش فرتور خانواده اش را حک کنند.

بهرام سوم : ناماور به سکان شاه یا شاه سکاها پادشاه ساسانی بود که در سال ۲۹۳ ترسایی به شاهی رسید. او با پشتیبانی موبدان زرتشتی بر تخت نشست.

نرسی : نرسی پسر شاهپور یا شاپور ۱ و نوه‌ی اردشیر پاپکان که در زمان او تیرداد تحت حمایت رومی‌ها و حکمفرمای ارمنستان هر سال لشگرکشی می‌کرد و خساراتی در مرزهای ایران بوجود می‌آورد. نرسی هم به ارمنستان حمله کرد و آن‌جا را تصرف کرد. چند سال پس از این رویداد نرسی از سلطنت کناره گرفت و تاج را بر سر پسر خویش هرمز گذاشت.(۳۰۱م)

هرمز دوم : 302-309 ترسایی؛پادشاه خروگوه بود.در زمان او ارمنستان دین ترسایی را پذیرفت.پس از هرمز دوم پسزش آذرنرسه بر تخت نشست

شاپور دوم : 309- 379 ترسایی ؛ پسر هرمز دوم بود.او را در کودکی و پس از بر کناری برادرش آذرنرسه بر تخت نشاندند. داستانی درباره او هست که می‌‌گوید درباریان زمانی که مادرش وی را باردار بود بر زهدان مادر تاج شاهی نهادند و به دیگر سخن او پیش از زایش شاه شده بود. در زمان کودکی او عربها به مرزهای ایران تاختند و تاراج و خونریزی بسیار به راه انداختند. هنگامی که شاپور به جوانی رسید و خردسالی را پشت سر گذارد از تازیان انتقام سختی گرفت. او سزای کارهای عرب‌ها را با سوراخ کردن شانه هایشان می‌‌داد از این رو بدو لقب شانه سُنب یا ذوالاکتاف دادند. برای نخستین بار به دستور او قبیله‌ای عرب به نام بنی حنظله را به خوزستان کوچاندند تا آسانتر ایشان را کنترل کنند. پیش از این در خوزستان عربی زندگی نمی‌کرد.همچنین در زمان او هونها یا خیون‌ها به ایران دست اندازی کردند که شاپور آنان را نیز تاراند. همچنین وی در سال 359 به جنگ با رومیان پرداخت و شهر آمد(دیاربکر کنونی ) را گشود. امپراتور یولیانوس نیز در سال 363 به ایران لشکر کشید ولی خودش کشته شد و سپاهش نیز از میان رفت. از این رو روم به ناچار با ایران از در صلح درآمد و سوریه را به ایران واگذار کرد. شاپور همچنین ارمنستان را باز پس گرفت. در زمان او مسیحیان آزارانده شدند. شاپور در دنباله کامیابی هایش همچنین توانست نیروی موبدان زرتشتی را نیز محدود کند. از شاپور دوم سنگنوشته‌هایی در طاق بستان به یادگار مانده است

اردشیر دوم : اردشير دوم پادشاه ساساني برادرشاپور ذوالاکتاف پسر هرمز از 379 تا 383 م. درايران سلطنت کرد و او پادشاهي ضعيف النفس بود. ايران در زمان ساسانيان ترجمه رشيد ياسمي ص 173 . اردشيربن هرمزبن نرسي‚چون شاپور ذوالاکتاف کناره شد اين برادرش اردشير جاي او بگرفت ومدت چهار سال پادشاهي راند بعد از آن پسر شاپور ذوالاکتاف جاي پدر بگرفت و مستولي گشت. فارسنامه ابن البلخي چ کمبريج ص 21 . چون شاپور ذوالاکتاف وفات يافت پسرش شاپوربن شاپور کوچک بودبرادرش اردشير را وصي گردانيد و اين اردشير ظالم . فارسنامه ابن البلخي ص 73 . در طاق بستان نزديک زيارتگاه قديمي منسوب به آناهيتا در سمت چپ نقشي از تاجگذاري اردشير دوم در سنگ کنده شده است. در سمت راست آن پادشاه زرتشت قرار گرفته که تاج کنگره دار بگردانيده حلقه سلطنتي نواردار را به او عطا ميکند پادشاه و زرتشت ملبس بقباهائي هستند که تا زانو رسيده است. دامن قباي شاه مدوراست. هر دو شلواري بپا دارند که از جانب داخل پا چين خورده وبوسيله بندي بکعب پا چسبيده و هر يک کمربند و گردنبند و دستبندهائي دارند. در پشت سر شاه نيز وجودي الهي ايستاده که لباسش تقريبا نظير لباس زرتشت است اما انواري از سر او ساطع است و دستهاي از شاخه هاي نبات مخصوص اعمال مذهبي که برسم خوانند‚ در دستگرفته است. گفته می شود وی دوازده سال هيچ خراج ازمردم نخواست که پادشاهي عاريت داشت تا او را نيکوکار خواندند وبدارالملک طيسفون اندر بمرد .

شاپور سوم : (۳۸۳ - ۳۸۸ (میلادی)) شاه ساسانی و پسر اردشیر دوم بود و بعد از او بتخت نشست. در دورهء او ارمنستان ميان ايران و روم تقسيم شد. قسمت بزرگ شرقی جزو ايران و قسمت كوچكتر غربی از آن روم شد و در هر دو قسمت شاهزادگان اشكانی بحكومت معين شدند (۳۸۴ م.). سنگ‌نوشته‌های او و پدرش در طاق بستان به یادگار مانده اند.

بهرام چهارم : (۳۸۸ – ۳۹۹ م.)، پادشاه ساسانی بود. بعد از برادر برتخت نشست و چون در زمان پدر والی کرمان بود معروف به کرمانشاه است. در زمان پادشاهی او خسرو والی ارمنستان ایران، بتحریک تئودس یاغی شد. بهرام سپاهی به ارمنستان فرستاد، خسرو را گرفتند و به ایران آوردند و در دژ فراموشی زندانی کردند و بهرام شاپور برادر خود را بجای او گماشت. در روزگار بهرام، تئودس امپراتور، روم را بدو قسمت غربی و شرقی تقسیم کرد. بهرام در شورشی که در سپاه روی داد کشته شد.

یزدگرد یکم :يزدگرد اول ‚ پسر شاهپور سوم در 399 م. به تخت نشست. در روايات ايراني اين شاه را گناهکار یا بزهکار خوانده اند وليکن مورخين خارجه ميگويند که شاهي بود با صفات خوب و جوانمرد و چون ميخواست از نفوذ بزرگان بکاهد و به تعصب مذهبي مغها ميدان نميداد او را گناهکار گفتند. در زمان او امپراطور روم شرقي در تحت حمايت يزدگرد درآمد. توضيح آنکه آرکاديوس امپراطور بيزانس چون نزديکي مرگ را احساس کرد و وليعهدش تئودوس در گهواره بود براي اينکه پسرش بي مانع بر تخت نشيند وامپراطوري شرقي از جنگهاي ايران محفوظ بماند در وصيتنامه خود او را به يزدگرد شاهنشاه ایران سپرد و خواهش کرد که امپراطوري را حمايت کند.يزدگرد همين که بر مفاد وصيتنامه اطلاع يافت خواجه داناييآنتيوخوس نام که نيز خيلي مجرب بود به قسطنطنيه فرستاد تاتئودوس را تربيت نمايد و به سناي بيزانس اعلام کرد که دشمن امپراطور صغير دشمن شاه ایران است. تئودوس دوم با سرپرستي يزدگردبزرگ شده بر تخت نشست و چنانکه نوشته اند تا يزدگرد زنده بود ازفتوت و جوانمردي خود نسبت به بيزانس نکاست و اين دولت از طرف ايران نگراني نداشت. حتي بعد از اينکه امپراطور سفارتي به دربار حامي خود فرستاد خواهش کرد نسبت به مسيحيان مقيم ايران توجهي بشود.يزدگرد سفير مزبور را که از روحانيان بلند مرتبه بود گرم پذيرفت ورفتار خود را نسبت به مسيحيان تعديل نمود و راجع به آزادي عيسويان
ايران در بنا کردن کليساها و پرستش مسيح فرماني داد 309 م.مقارن اين زمان دولت بيزانس سخت تضعيف شده بود و اين زمان يزدگرد بسهولت ميتوانست بقيه بين النهرين و نيز شامات و آسياي صغير را به تسلط ایران بزرگ درآورد وليکن صلح طلبي يزدگرد و دوستي که آکارديوس نسبت به او اظهار ميکرد مانع از جنگ ايران با بيزانس گرديد. شهر يزد را از بناهاي يزدگرد ميدانند. جهت فوت او معلوم نيست. موافق روايت ايراني در نزديکي درياچه سو چشمه سبزنيشابور از لگد اسب آبي مرد وليکن بعضي گمان ميکنند که به سوءقصد فوت کرده است. 420 م دوره تاريخ ايران تاليف پيرنيا ص 197 - 198 .



ادامه دارد ...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
کوروش هخامنشی
admin
کوروش هخامنشی


تعداد پستها : 421
Age : 37
اعتبار : 78
Registration date : 2008-11-16

تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Empty
پستعنوان: رد: تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان   تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Emptyالخميس نوفمبر 27, 2008 9:47 am

بهرام پنجم : یا بهرامِ گور فرزند یزگرد یکم پادشاه ساسانی بود.او در سال ۴۲۰ میلادی توانست داوداران پادشاهی را کنار بزند و بر تخت پادشاهی ایران بشیند بهرام از کودکی نزد نعمان پسر منذر پادشاه عرب حیره بررگ شده بود.پس از مرگ یزدگرد بزرگان شاپور پسر بزرگ وی را که شاه ارمنستان و جانشین پدر بود را کشتند و خسرو نامی را که پدرش شاه نبود و خویشی نزدیکی با شاه نداشت را بر تخت نشاندند.بهرام با سپاهی که بیشتر از عربها بودند به پایتخت بازگشت و خسرو را شکست داد و بر تخت نشست. او در خاور هپتالیان را به سختی شکست داد.در باختر با روم اشتی کرد و پیمانی با این کشور بست که بر پایه آن مسیحیان در ایران و زرتشتیان در روم دارای آزادی مذهبی شدند. نویسندگان زرتشتی زمان او را زمان آرامش و آشتی می‌‌دانند و زمانی که دیوان از ترس او پنهان شدند.

یزدگرد دوم : (۴۳۸-۴۵۷ میلادی) پادشاه ساسانی بود. لقب او کی بَغِ مزداپرست بود. سالهای آغازین پادشاهی او به نبرد با هون‌ها گذشت که به مرزهای خاوری ایران تاخته بودند.او در خراسان ساکن شد و توانست شهر بلخ را پس بگیرد.آنگاه به عربستان و قفقاز لشکر کشید و دین زرتشتی را با دستوری که داد دین رسمی ارمنستان نمود.ارمنیان که مسیحی شده بودند شوریدند ولی در سال ۴۵۱ شکست خوردند و برخی از آنان به ایران مرکزی کوچانده شدند

هرمز سوم : (سلطنت: ۴۵۷-۴۵۹ میلادی) پسر یزدگرد دوم و پادشاه ایران از دودمان ساسانیان بود.نام مادر او دینَگ بود که زنی قدرتمند بود و کنترل بخشی از پایتخت را به دست داشت. در زمان پادشاهی او قفقاز دچار آشفتگی شد و هفتالیان نیز به مرزهای خاوری تاختند.

پیروز یکم : نوه بهرام گور که 25 سال پادشاهی کرد . از زندگی وی اطلاعات زیادی در دست نیست .

بلاش : یا ولاخش پادشاه ساسانی ایران در میان سالهای ۴۸۴ تا ۴۸۸ (میلادی) بود.وی پس از پیروز به شاهی رسید.در روزگار او روحانیان زرتشتی از شاه و دربار نیروی بیشتری داشتند.دوران پادشاهی بلاش به آرامی گذشت اگرچه ایران بسیار ناتوان شده بود.از رویدادهای زمان پادشاهی وی قطع باج سالانه‌ایست که روم برای پاسداری از دربند قفقاز به ایران می‌پرداخت.بلاش درباره ارمنستان راه آشتی را پیش گرفت و برای پیشگیری از تازش هپتالیان بدانها باج می‌داد.از اینرو بزرگان و موبدان وی را از شاهی برداشتند

قبادیکم : پادشاه ساسانی بود که دوبار بر تخت پادشاهی ایران نشست،بار نخست میان سالهای ۴۸۸ تا ۴۹۶ و بار دوم ۴۹۹ تا ۵۳۱ (میلادی). پسر پیروز یکم بود. در این زمان پادشاهان، بسیار ناتوان شده بودند و بزرگان کشور آنها را برداشته و می‌نشاندند و به جای ایشان برای کشور تصمیم می‌گرفتند. قباد یکم از آغاز پادشاهی دچار گرفتاریهای سیاسی و اقتصادی بسیاری بود. موبدی به نام مزدک در این زمان به قباد نزدیک شد و او را به انجام اصلاحات اجتماعی برانگیخت. قباد به یاری او توانست از توان زمینداران و موبدان و اشراف بکاهد. همچنین قباد با پشتیبانی از مزدک میان توده مردم محبوبیتی یافت. به فرمان او در انبارهای غله شاهنشاهی به روی مردم گشوده شد و زمینهای کشاورزی میان دهقانان بخش گردید. دسته‌ای از اشراف و موبدان که هنوز بر سر قدرت بودند سرانجام در سال ۴۹۶ وی را دستگیر کردند و در زندانی به نام زندان فراموشی به بند کشیدند.

جاماسب :برادر قباد و پسر پیروز یکم که موبدان او را بر تخت شاهی به جای برادر نشاندند ولی جاماسب بعداً به نفع بردار کنار کشید .

قباد یکم ( پادشاهی دوباره ) : قباد به یاری خواهرش از زندان گریخت و به نزد هفتالیان پناهنده شد و به یاری آنها نیرویی بسیج کرد و در سال ۴۹۹ ترسایی به ایران بازگشت. وی در نخستین سالهای سده ششم (میلادی) به روم لشکر کشید و توانست با شکست رومیان باجی(502 کیلو طلا) از آنها بستاند و وضعیت دارایی کشور را بهبود بخشد. و رومیان پذیرفتند که تا هفت سال سالانه دویست و پنجاه کیلو طلا به ایران بدهند.وی برای یاری رسانی به ستمدیدگان و تهیداستان دفتری را به نام مدافع درویشان و دادور به فرنشینی یکی از موبدان بزرگ به راه انداخت تا به حقوق بی‌نوایان رسیدگی کند. او برای نظام اداری شاهنشاهی چهار دیوان برپا کرد که فرماندهی هر کدام از آنها با یک اسپهبد بود. پیش از این فرمانده کل ارتش یک تن بود که لقب ایران‌اسپهبد را داشت. در زمان وی امر نقشه‌برداری از زمینهای کشاورزی و سازماندهی دوباره نظام مالیاتی و تقسیم تازه استانها و سرزمینها آغاز شد.در زمان او شاهنشاهی ساسانی جانی دوباره گرفت و گرجستان، عمان و عربستان به زیر چیرگی ایرانیان بازگشتند.در زمان او همچنین ایران با چین و هندوستان دادوستد انجام می‌داد. ایرانیان در این سالها انحصار بازرگانی ادویه و ابریشم را در دست داشتند. سکه‌های قباد در استان گوانگ‌دونگ چین یافت شده که نشان از بازرگانی ایرانیان و چینی‌ها در زمان پادشاهی اوست.

خسرو یکم ( خسرو انوشیروان ) : خسرو انوشيروان یا خسرو یکم معروف به انوشيروان دادگر، شاهنشاه ساسانی بود. او پسر قباد پسر فيروز بود. مادر وی دختری دهقان بود. قباد در نيشاپور او را بزنی گرفت. انوشيروان عادت و آيين و شمايل نيكو داشت و عدل و داد نيكو نهاد. ترتيب خراج ملك و ضبط لشكر داد و دفتر عرض و عارض، او پيدا كرد. كتاب كليله و دمنه در عهد او از هند به ايران آوردند.ظهور خسرو اول مطلع درخشانترين دورهء عهد ساسانی است. فرقهٔ خطرناك مزدكی مغلوب و سركوب شد در داخله صلح و سلم حكمفرما بود.مشهورترين بنايی كه پادشاهان ساسانی ساخته‌اند قصری است كه ايرانيان طاق كسری يا ايوان كسری مي‌نامند و هنوز ويرانهٔ آن در محلهٔ اسپانبر موجب حيرت است. ساختمان اين بنا را به خسرو اول انوشيروان نسبت داده‌اند. و مشهورترین کاخ معماری ایرانی را در عراق پایه گذاشت که تیسپون نام گرفت ولی بعدها توسط سپاه اسلام ویران شد عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ايران با سلطنت خسرو انوشيروان آغاز می‌شود. ايران در زمان انوشيروان چنان عظمتی يافت كه حتی از عهد شاهپوران بزرگ نيز درگذشت و توسعهٔ ادبيات و تربيت معنوی اين عهد را كيفيت مخصوص بخشيد.

هرمز چهارم : (۵۷۹ – ۵۹۰ م.)، وی معروفترین هرمزهای ساسانی و پسر انوشیروان عادل بود. بسال ۵۷۹ تکیه بر جای پدر زد و جنگ با رومیان را تا ۵۸۹ م. ادامه داد. در اثنای جنگ با روم ترکان به ایران تاختند و بهرام چوبین سردار دلاور ایرانی مأمور سرکوبی ترکان شد و آنان را تار و مار کرد و خاقان ترک را کشت و پسرش را اسیر کرد. آنگاه مأمور جنگ با رومیان شد و شکست خورد و هرمز تحقیرش کرد، شورید و رو به تیسفون نهاد. و چون بزرگان و نجبای پایتخت نیز از هرمز ناخشنود بودند ضد او برخاستند. هرمز گریخت ولی وستهم و بندوی برادران زنش او راگرفتند و ابتدا نابینا کردند و بعد کشتند.

خسرو دوم ( خسرو پرویز ): (590 الی 628 میلادی)خسرو پرویز از طریق وستهم و وندوی دو نفر از بزرگان ایران پس از خلع هرمزد چهارم به پادشاهی رسید. خسروپرویز در این روزگار در آذرآبادگان بود و چون به شاهی رسید شتابان به تیسفون رفت و در سال ۵۹۰ م. تاج سلطنت به سر نهاد. چندی بعد هرمزد پدر او که پس از خلع از سلطنت کور شده بود به قتل رسید . بنابر رأی ثئوفیلاکوس این کار به امر خسرو پرویز واقع شد ولی بعضی می‌گویند خسرو رضایت ضمنی بقتل او داد. که با اندوه بعدها از فره ايزدي دور ميگردد و از آن مقام و ابهت خود ميکاهد . فردوسی نیز از آخرین سالهای شاهنشاهی خسرو شکایت می کند ولی وی از شاهنشاهان مقتدر ایران بودظهور پیغمبر اسلام بعهد او بود و او مدت ۳۸ سال بر ایران حکم راند و سرانجام در (3 آوریل 628) به تائید پسرش شیرویه کشته شد.

قباد دوم ( شیرویه ) : (۶۲۷ – ۶۲۹ میلادی)، پادشاه ساسانی. شیرویه پسر خسرو پرویز و مریم (دختر قیصر) پس از پدر بنام قباد دوم بر تخت نشست و دو سال و چند ماه سلطنت کرد. وی با رومیان صلح کرد. مرزهای دو کشور به حال قبل از جنگهای خسرو درآمد و اسیران دو جانب آزاد شدند و صلیب مسیح برومیان باز داده شد. شیرویه ابتدا به عدل رفتار می کرد ولی سرانجام برادر خود را کشت و خود نیز به بیماری طاعون در گذشت.

ادامه دارد ...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
کوروش هخامنشی
admin
کوروش هخامنشی


تعداد پستها : 421
Age : 37
اعتبار : 78
Registration date : 2008-11-16

تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Empty
پستعنوان: رد: تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان   تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان Emptyالخميس نوفمبر 27, 2008 9:47 am

اردشیر سوم : اردشير سوم پس از مرگ شيرويه کواذ دوم پسر او را که طفلي خردسال بود بنام اردشير سوم بر تخت نشاندند و خوانسالار يا رئيس کل ماه آذر گشنسپ بقيمومت او برقرارشد و در واقع مقام نيابت سلطنت يافت. فرخان شهرور از سردارمعروف خسروپرويز نميخواست که زير بار اطاعت يکي از همگنان خودبرود با قيصر هرقل يار شد و سپاه خود را بجانب تيسفون راند. در اين شهر دو تن از بزرگان يکي نيوخسرو رئيس نگاهبانان سلطنتي ديگرنامدار گشنسپ سپاهبذ نيمروز با او يار شدند پس شهروراز سپاه خودرا وارد تيسفون کرد ‚ پادشاه خردسال را که بيش از يکسال و نيمسلطنت نرانده بود هلاک کرد و هر چند از تخمه شاهي نبود‚ به تقليد وهرام چوبين و ويستهم به پادشاهي نشست. ايران در زمان ساسانيان ترجمه رشيد ياسمي ص 520 . مولف برهان آرد :اردشير نام پسر شيرويهبن پرويز است و در مفاتيح آمده: اردشيرملقب بکوچک يعني صغير پسر قباد پسر پرويز پسر هرمز پسرنوشيروان ساساني - انتهي. اردشيربن شيرويه‚ سالي و شش ماه پادشاهي کرد پس يکي خروج کرد نام او شهربراز و ملک بگرفت امابقائي نکرده. فارسنامه ابن البلخي چ کمبريج ص 24 . هفده ساله بودچون پدرش گذشته شد اما چون از اهل بيت ملک ديگري نبود او رابنشاندند بطيسبون‚ و اتابک او يکي بود نام او مهاذرجشنس و اگرچه اوطفل نبود اين اتابک نظام کار نگاه ميداشت اما او را سهوي افتاد که کس سوي شهربراز نفرستاد و با او مشورت نکرد و او را خشم آمد و لشکرجمع کرد و به تیسفون آمد‚ که اردشير را آنجا مي پروريدند و بحيلت شهر بگرفت و اردشير را بکشت و خود بپادشاهي بنشست و مدت ملک اردشير يکسال و شش ماه بود. فارسنامه ص 108 .

شهربراز : (۶۲۹ م.)، پادشاه ساسانی. در زمان خسرو پرویز فرمانده ایران بود و با روم جنگید و مصر را در سال ۶۱۶ م. تسخیر كرد. شهربراز در زمان سلطنت اردشیر سوم به تیسفون لشكر كشید و اردشیر را بعد از یكسال و نیم سلطنت كشت و با اینكه از خاندان سلطنت نبود به پیروی از بهرام چوبین و وستهم بر تخت نشست ولی چند تن از نجبای هواخواه خاندان ساسانی از جمله ماهیار، زادان‌فرخ و پوس‌فرخ قیام كردند و شهربراز غاصب را كشتند.

پوراندخت : ملکه پوراندخت شاهنشاه زن ایرانی و سی امین شاهنشاه ساسانی در سال ۶۳۰ ميلادی، دختر پرويز پسر هرمز پسر انوشيروان که پس از قتل شهریار و پیش از آزرمی‌دخت بر تخت سلطنت نشست و پادشاهی او هیجده ماه بوده است.

آزرمی دخت : ملکه آزرمی دخت، آزرم، آزرمی، شاهنشاه زن ایرانی و سی و دومین شاهنشاه ساسانی در سال ۶۳۱ ميلادی، دختر پرويز پسر هرمز پسر انوشيروان ملقبهٔ به عادله كه پس از خواهر خويش پوراندخت لشكريان او را در تیسفون بپادشاهی برداشتند. فرمانرواى خراسان، سپهبد فرخ‌هرمز که يکى از مدعيان جدى سلطنت بود، ملکه را به همسرى خواست. در حالی که آزرمى‌دخت علناً وعده‌ى ازدواج به او داد، در نهان تدارک قتلش را ديد. رستم، پسر فرخ‌هرمزد، به خون‌خواهى پدرش لشکر به پايتخت کشيد و پس از سرنگونی آزرمى‌دخت، ملکهٔ ساسانی را نابينا کرد. آزرمی دخت چهار ماه پادشاهی کرد.

هرمز پنجم : هرمز پنجماز آخرين پادشاهان ساساني و نوه خسروپرويز است که پس از آزرميدخت روي کار آمد سلطنت او درحدود سال 630 م. بوده است و از حوادث دوران او اطلاعي در دست نيست.

یزدگرد سوم : يزدگرد سوم سي و پنجمين پادشاه ساساني ‚ درسال 236 م. به تخت نشست. طبري گويدکه پسر شهريار نوه خسرو پرويز و از مادر زنگي بود و چون کسي را از خانواده سلطنت نيافتند او را بر تخت نشاندند. وقتي يزدگرد به شاهي رسيد مشکلات فراواني در ملک وجود داشت. در سال 14 ه . ق.که عمر این خطاب از کارهاي شام فراغت يافت. آماده جنگ با ايران گرديد. سعدبن ابي وقاص با سي هزار سپاه مامور جنگ با ايرانيان شد. يزدگرد هم سپاهي گويا در حدود يک صد و بيست هزار نفر در تحت فرماندهي رستم فرخ هرمز يا فرخزاد بياراست. عمر در همان سال هياتي مرکب از دوازده نفر به دربار يزدگرد فرستاد. آنان در ورود به تيسفون ظاهرشان باعث سخريه بود ولي يزدگرد آنها را با احترام پذيرفت‚ زيرا مقارن اين احوال‚ مسلمين دمشق را فتح کرده بودند.يزدگرد پرسيد: مقصودتان چيست؟ گفتند بايد اسلام بپذيريد يا جزيه دهيد. شاه در جواب با نظر حقارت به آنها نگريسته و اشاره به لباس آنها کرده گفت: شما مردماني هستيد که سوسمار ميخوريد و بچه هايخودتان را ميکشيد. مسلمين جواب دادند که ما فقير وگرسنه بوديم ولي خدا خواسته است غني و سير باشيم. حالا که شمشيررا اختيار کرده ايد بين ما و شما حکم اوست. بدين ترتيب زمينه جنگ ايران و اسلام فراهم گرديد و در قادسيه کربلاي امروزي دو سپاه به جنگ پرداختند و پس از چهار روز جنگ سخت رستم فرخزاد فرمانده رشید ایران کشته شد وسپاه اسلام استراحت کرد و سپس در سال 16 ه . ق. به قصد مداين حرکت کردند.يزدگرد به سعد فرمانده قواي اسلام پيشنهاد کرد که ممالک آن سويدجله را به مسلمين واگذارد و طرفين صلح نمايند ولي او به استهزا رد کرد و سرانجام با فتح تيسفون عراق که بخشی از ایران بود غنايم و ذخاير سرشاري به دست سپاه مسلمين افتاد. سعد پس از چندي در جلولا با يزدگرد به جنگ پرداخت وشکست ديگري به سپاه او وارد آورد تا سرانجام جنگ نهاوند که اعراب آن را فتح الفتوح ناميده اند رخ داد و سپاه يزدگرد با همه فزوني شماره و آمادگي جنگي آخرين شکست را از سپاه عرب خورد و پس ازاين جنگ اصفهان و فارس و آذربايجان و ري و بلاد ديگر به اشغال اعراب درآمد و يزدگرد پس از شکست در جنگ نهاوند از ري به اصفهان و از آنجا به کرمان و بعد به بلخ و مرو رفت و پس از آن سفيري به چين فرستاد و از فغفور کمک خواست ولي دولت چين به سبب دوري از ايران از دادن کمک خودداري کرد. بعد يزدگرد با خاقان ترکها مذاکره کرد و او در ابتدا راضي شد به يزدگرد کمک کند ولي بعد به سبب نارضا مندي از رفتار او امتناع ورزيد. پس از آنکه يزدگرد از سوء نيت ماهوي مرزبان مرو نسبت به خود آگاه شد در نزديکي مرو به آسيابي پناه برد که شب در آنجا بگذراند. آسيابان يزدگرد را به طمع لباس فاخرو جواهرش کشت. به روايتي او را در پارس دفن نمودند. با مرگ او سلسله ساساني پس از 416 سال سلطنت قدرتمند و میهن دوستانه در ايران منقرض گرديد . تاريخ ايران تاليف پيرنيا ص 229 .
فردوسی بزرگ :

وز آن پس غم و شادي يزدگرد سرآمد همي ز اختر تيزگرد
که چونان شديم از غم يزدگرد که خون در دل نامداران فسرد
ز شادي پرانديشه شد يزدگرد ز هر کشوري موبدان کردگرد

پایان
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
» تاریخ ایران پیش از آریایی‌ها
» اخبار ایران به تاریخ (87/8/25)
» نمودار زمانی تاریخ ایران
» تاریخ ایران پس از اسلام
» اخبار ایران به تاریخ (87/8/27)

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 ::  تاريخ، فلسفه و مذهب :: تاريخ :: ايران-
پرش به: