زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
و نفت بشکه ای 70 دلار بود
و گوجه فرنگی کیلویی 600 تومان بود
و خانه متری 800 هزار تومان
و مردی که پیام آور جزیره های دورافتاده بود
با هاله ای از نور
و چماقی در دستش و چماقی در برابرش
به جنگ جدول های ریاضی می رفت
و منحنی تورم را با چکش قاضی شعبه 1410 صاف می کرد
و به جمعیتی که زیر منحنی فقر می رفتند دستور می داد دیگر فقیر نباشند
زمان گذشت و ساعت پنج بار نواخت
و نفت بشکه ای 80 دلار شده بود
و گوجه های فرنگی به 1200 تومان می رسید
و آپارتمان های مهربان متری یک میلیون تومان بود
پیامبر تازه، جزیره کلمبیا را کشف کرد
جزیره ای که مردمانش به پیامبر کوچک فحش می دادند
و او خود را در هاله ای از نور می فهمید
و مردمان زیر منحنی فقر له می شدند
زمان گذشت و ساعت شش بار نواخت
بشکه های نفت به مشتری های 90 دلاری هم نگاه نمی کردند
و گوجه فرنگی های 2500 تومانی لباس های بنتون گرانقیمت می پوشیدند
و خانه ها به اشغال چک پول مندان درآمده بود
آه- چه ترکیب زیبایی است چک پول مندان-
مرد پیامبر صندوق های سرخ را به مردان سرخ شده می داد
و سرزمین سرخ کوتوله های قرمز برای او دست تکان می دادند
و چکش قاضی کوتوله مردمان را زیر منحنی فقر له می کرد
و زمان گذشت و ساعت هفت بار نواخت
و بشکه های نفت، آه، نفت!
95 دلار می شد
و گوجه فرنگی! آه، گوجه فرنگی!
3000 تومان می شد
و آپارتمان، آه! آپارتمان!
دو میلیون تومان هر متر
و پیامبر با عصای معجزه اش راههای لبنان را باز می کرد
تا حزب الله از کوه ها بگذرد
هر راهی که پیامبر می گشود
یک میلیون دلار خرجش بود
و هر ماه قله ای به مردم نشان می داد
قله هایی به قیمت 57625987324 هزار دلار و 10 سنت
چه پیامبر پرخرجی بود
با هاله ای از نور
پروژکتور! آه، پروژکتور!
و بی تاجی از خار
نه گلی بود و نه خاری
فقط مادر ما و خواهر ما
زمان گذشت و ساعت هشت بار نواخت
زمان گذشت و ساعت نه بار نواخت
زمان گذشت و ساعت ده بار نواخت
زمان می گذشت و صفرهای قیمت زیادتر می شدند
و ما در گودال فرو می رفتیم،
با هر صفری که روی کمرمان چون شلاق می نشست
در گودالی که نامش قله بود
با پیامبری که معجزه هایش بوی نفت می داد
و زمان می گذشت...
نازلی احساس( معصومه مستشار