شوخي با كاربران و مديران آتنا

مگه بده از دنیای اطرافت استفاده کنی

دوستان شماره حساب را ایجاد کردم

لطفا به این سایت بیایید و به من پیغام خصوصی بزنید نام کاربری من در آنجا باز هم YOUnos هست

موقعه ثبت نام بزنید نام معرف YOUnos یادتان نرود اگر نام معرف را نزنید نمی تونم شما را بشناسم و خودتان را معرفی کنید با نام کاربری آتنا

این هم این سایت امنیتش فوق العاده هست

http://www.powerbuilding.ir/forums/

آقای سعید شماره حساب را دریافت کردند ولی دکمه معرف را نزده بودند

بابا بزنید دکمه را Sad

مرسی یونس جان رفتم ثبت نام کنم 06 : 3 صبح

قسمتي از دفتر خاطرات دكتر سعيد:

حدود 2 ماه پيش بود و من در بيمارستان زاهدان يك جراحي ساده داشتم. صبح زود بيدار شدم و به طرف بيمارستان حركت كردم. در راه غازهاي توي خيابان دامن مرا مي گرفتند كه من به بيمارستان نروم. من هم با عبايم آن غازها را متفرق كردم ولي آن غازها ول كن نبودند و من مجبور شدم با يك چوب بزنم توي سرشان. به بيمارستان رسيدم. ديدم پسر شخصي كه من قرار است عملش كنم دم در بيمارستان خوابيده. او را بيدار كردم كه نمازش را بخواند. آن پسر از من خواست پدرش را خوب عمل كنم. منهم به او قول دادم كه هر چه خدا بخواهد همان مي شود. وارد اتاق عمل شدم. بيمارم به علت فرو رفتن يك تكه چوب كوچك در شصت پايش به بيمارستان مراجعه كرده بود. دكتر بيهوشي بيمارستان بساز بفروش بود و بعلت فرو ريختن يكي از ساختمانهايي كه فروخته بود در زندان بود. ما دكتر بيهوشي نداشتيم. منهم يواشكي با همان چوبي كه تو سر غازهاي خيابان زدم، تو سر بيمار زدم تا بيهوش شود. عمل جراحي را شروع كردم و متاسفانه به علت اشتباه فاحش من بيمار فوت كرد. همه كادر پزشكي فهميده بودند كه من مقصرم. به همه شان قول دادم كه اگر صدايش را در نياورند، براي همه شان آيس پك مي خرم. آنها هم قبول كردند. از اتاق عمل خارج شدم. نظافتچي بيمارستان هم جريان را فهميده بود. يك هزاري كف دستش گذاشتم تا بيخيالي طي كند. تا خواستم از بيمارستان خارج شوم، پسر آن پدر با شمشيري كه قبلا زهرآگين كرده بود بطرف من حمله كرد. من جا خالي دادم و شمشيرش در نرده هاي بيمارستان گير كرد. پليس از راه رسيد و او را دستگير كرد. منهم به طرف خانه رفتم. در راه همان غازها را ديدم كه داشتند بمن مي خنديدند. منهم با همان چوب دنبالشان كردم. ولي آنها فرار كردند. دچار عذاب وجدان شده بودم. تا يك مدتي از فروم آتنا دوري كردم تا حالم خوب شود. به همه الكي گفته بودم من در يك پاسگاه مرزي مشغول مداواي مجروحان هستم و وقت ندارم. بعد از فراموش كردن آن جريان دوباره فعاليتم را در فروم آتنا و آيتي ست شروع كردم.

شوخي با كاربران و مديران آتنا - صفحة 3 235472

سلام يونس جان

من نفهميدم چرا بايد بيايم اونجا Pm بزنيم؟
اگه ميشه همينجا اعلام بفرمائيد، امنيت اينجا مسلما بالاتر از هر جاي ديگست، چون فقط خودمون به كنترل پنل مديريت دسترسي داريم.
با سپاس

من منتظر Pm شما هستم

قسمتي از دفتر خاطرات يونس بدنساز:

من يونس هستم. كلي تجربه و سابقه در اينترنت دارم. چندين سال وبلاگ داشتم و در فرومهاي مهمي مديريت كردم. فقط يك اشكال دارم و آن اين است بعد از اين همه تجربه و تخصص هنوز نمي دانم كه جاي اعلام شماره حساب براي واريز كردن پول در تاپيك " شوخي با كاربران و مديران آتنا" نيست. حالا مهم نيست. از قديم گفتند عقل سالم در بدن سالم است. اين ضرب المثل در مورد من صدق نمي كند.
در ضمن براي باز كردن حساب با نام جعلي بايد شناسنامه جعلي داشت. حالا منكه شناسنامه جعلي ندارم. پس چگونه حساب با نام جعلي باز كردم؟ خودم هم نمي دانم!

در خاتمه من نمي دانم كه چرا از بچه هاي اين سايت خواستم كه بروند توي يك سايت ديگر تا برايم پيام خصوصي بفرستند. مگر در همين سايت نمي شود پيام خصوصي فرستاد؟ مثل اينكه اين داروهاي انرژي زا كه مي خورم روي مغزم اثر منفي گذاشته.

بهروز جان اگر دقت کنی منظورش را نوشته
نام معرف ....... lol!

قسمتي از دفتر خاطرات شاهين:

من شاهين هستم. صداي گوش خراشي دارم. بخاطر همين است كه نتوانستم تا كنون براي خودم دوست دختري پيدا كنم. البته يكي از دلايلي كه خودم نمي خواهم دوست دختر بگيرم اين است كه ممكن است كه Mohammad Ragu خودش را جاي آن دختره جا بزند. فكرش را بكنيد اگر من آن دختر را ببوسم بعد دختره يكدفعه بگويد من Mohammad Ragu هستم. من اون موقع بالا مي آورم. بنابراين بيخيال دوست دختر شدم.

قسمتي از دفتر خاطرات Mohammad Ragu:

من مدير فني آتنا هستم. اگر در همين صفحه به ستون سمت راست برويد و در قسمت Navigation بر روي هر كدام از گزينه هاي آنجا كليك كنيد با پيغام " بخشي كه شما انتخاب كرده ايد وجود ندارد" مواجه مي شويد. من اين قسمت را عمدا براي سر كار گذاشتن كاربران گذاشتم تا خيط شوند تا من حال كنم.

بالاخره حسین عزیز اخراج شد ما هم راحت شدیم!!!!

تا او باشد اینقدر به آیتی ست فکر نکنه lol!

به فکر آتنا باش

با درود

YOUnos نوشته است:: بالاخره حسین عزیز اخراج شد ما هم راحت شدیم!!!!

تا او باشد اینقدر به آیتی ست فکر نکنه

به فکر آتنا باش

متاسفانه جناب حسین اخراج شدند.
ولی جناب younos شما که خودتون 24 ساعته تو ایتی ست هستید!!! Wink

آخرین بازی که من آیتی ست پست دادم کی بود؟ آقای سیمسار!!!!

» انتقادات و پیشنهادات شما در مورد سایت (آتنا)
» اصول و نكات نوشتن در آتنا (قبل از پست زدن حتما مطالعه كنيد)