مصطفی کمال پورتراب که در این جلسه
شرکت داشت، در مورد محسن نامجو گفت:
"... بچه های کوچک که گاهی شیطنت می کنند را حتما
دیده اید، به آنها یک آب نبات میدهند و می خورند و ساکت میشوند...!؛ ولی در عین حال یک مطلبی را
هم من در این مدتی که در وزارت ارشاد، صداوسیما و دانشگاه تدریس میکردم
دیده ام، این بوده که چیزی در وجود ایرانی هست که کمتر در مردم دنیا دیده ام، البته به جز آلمان
که بعدا فهمیدم اشتراکات نژادی داریم و آریایی هستیم؛ این نژاد گاهی به
ابتکارت جالبی دست میزند ... ولی چیزی که این ابتکار را کامل میکند، علم است.
شما میدانید که همه افراد شعور دارند ولی فرق یک دهاتی با
یک شهری چیست؟ اولی اکثرا سواد ندارد ولی دومی اکثرا سواد دارد اما باز بسیاری از ابتکارات هم از همین افراد بی سواد سر
زده، در واقع چیزی که به زیادش نبوغ
میگویند در ایرانی وجود دارد.
در مورد این آقا هم به مثلی پر معنی اشاره میکنم که می
گویند، "آدم به سگ مرده لگد نمیزند" این مثل، خیلی عمق دارد؛ وقتی این تعداد جوان
توجهشان به جوانی مثل آقای نامجو جلب میشود، این دارای ارزشهایی است، البته نمیخواهم بگویم موسیقی ایشان با ارزش است
ولی ایشان بالاخره کاری کرده که جوانان را جذب کرده؛ منتها اگر ایشان از راه علمی جلو برود و تجربیاتی
که از
طریق علم قابل دریافت هست را به او بدهند... مثلا ایشان در جایی به پنج نتی بودن گام بلوز اشاره کرد که من دیدم
بچه ها ناراحت میشوند، مطرح نکردم، موسیقی بلوز پنتاتونیک نیست.
خود پنتاتونیک هم دو نوع نیم پرده دار و بدون نیم پرده را
شامل میشود که این موسیقی در کشورهای شرقی مثل ژاپن بسیار متداول است ولی موسیقی
بلوز اصلا
بعضی از فواصلش نسبت به پرده های استاندارد موسیقی کلاسیک ناکوک است و ما گامی به نام گام بلوز داریم با پرده
های مخصوص به خود...
همانطور که خانمی اشاره کردند که مانند رستوران های
مختلفی که در تهران داریم، سلیقه های مختلفی را جلب میکنند و میشود موسیقی های مختلف
هم داشت،
من هم کاملا موافقم که باید برای انواع مخاطبین، موسیقی های مورد علاقه شان را داشته باشیم، ضمن اینکه
باید بگویم که اگر دستگاهها، به این
افراد اعتنا میکردند، اینها اینقدر معروف نمیشدند! خیلی
از این افرادی را هم که در طول تاریخ کشته اند، فقط طرفدارانشان بیشتر شده است!
بنابراین اگر دستگاه های اجرایی راه درست را بروند و این
جوانان که مانند فرزندانشان هستند را مورد تعلیم قرار دهند و کلاسهایی را برایشان برپاکنند و تشویقشان کنند، اینها ممکن
است کسانی شوند که در آینده حتی مورد احترام دنیا قرار بگیرند. من خبر دارم که جوانانی در ایران، از شب
تا صبح
مینشینند و موسیقی کار میکنند منتها زور میزنند، چون وقتی کسی چیزی را بلد نیست، صد راه را میرود تا راهش را
پیدا کند، تقسیری ندارند، امکانات فراهم نیست.
یک کشور هفتاد میلیونی دو هنرستان بیشتر ندارد! یکی دو تا
هم نصفه نیمه به تازگی در شهرستانها افتتاح شده که نه بودجه لازم دارند، نه
استاد ...
پورتراب در مورد این جلسه نقد افزود: جمعیت شرکت کننده در
این برنامه غیرمنتظره بود و کسی فکر نمیکرد که این تعداد علاقه مند برای این کار
وجود داشته
باشد ولی از آنجایی که جوانها خبردار شده بودند و این اثر هم از طرف ارشاد مجوز نگرفته بود و حوزه هنری آن را
منتشر کرد، به همین خاطر سروصدایی به راه افتاد، موجب شد جوانها بیشتر جری بشوند و بیایند اینجا شلوغ کنند و به هر کس یک چیزی بگویند!
البته من باز هم خوشحالم که از طرف بعضی از مسئولین این
جلسه دیده شد و حرفهایی شنیده شد، مخصوصا خوشحالم که معاونت موسیقی ارشاد در سالن
حاضر بود
و من هم که عضو شورای ارکسترهای ارشاد و مشاور ارشد صدا و سیما هستم همیشه در اینگونه جلسات شرکت میکنم، از
این نظر به عقیده من جلسه خوبی بود چون با نقطه نظراتی آشنا شدیم و عده ای چیزهایی را فهمیدند.
من از سازمان فرهنگی شهرداری ممنونم که اینگونه جلسات را
برگزار میکند و فکر میکنم وقتم را تلف نکردم؛ بالاخره در چنین جلساتی چه از نظر علمی، چه عرفی و چه دیدن علایق مختلف، انسان
چیزهایی را می آموزد. در پایان اضافه میکنم که میگویند، بد ترین کتابها هم ارزش یکبار خواندن را دارند، چه بسا گاهی جرقه هایی با ارزش در همین
ها وجود داشته باشد.