زندان و اعتراف از زبان فرشته قاضي
تكان دهنده تر از دروغ
شهادت فخرالسادات محشتمي همسر مصطفي تاج زاده درباره وضعيت زنداني ها و اعتراف گيري ها و تبليغات دستگاه كودتا درباره آن ها، و مقاله افشاگر فرشته قاضي كه مشاهدات خود را از زندان جمهوري اسلامي بازگفته از دردناك ترين و تكان دهنده ترن اسنادي است كه در دل تاريخ مي ماند. كودتاگران مي روند و اين حوادث پايان مي پذيرد اما اسناد تاريخي مي مانند و براي نسل ها شهادت مي دهند
مقاله فرشته قاضي
صداي باز شدن دري آهني را مي شنوم و متعاقب آن صداي زني را كه دستم را گرفته و به داخل مي كشد.در بسته مي شود. چشم بندم را بر ميدارد. دو زن در مقابلم ايستاده اند و از من ميخواهند لباس هايم را در بياورم؛ مانتو و روسري را در مي آورم و كفش هايم را نيز.
اما مي گويند بايد تمام لباس هايت را در بياوري! من شوكه مي شوم و اعتراض مي كنم. زني كه قدي بلند و هيكلي درشت دارد جلو مي آيد. مي گويد: قانون اينجا اين است تمام لباس هايت را بياور. و اشاره به لباس زيرم مي كند.مقاومت مي كنم اما دستانم را مي گيرد و روي زمين مي نشاند و يك زن ديگر نيز به جمع اين دو اضافه مي شود در ميان تقلاي من، تي شرتم را از تنم خارج مي كنند و شلوارم را نيز. من همچنان مقاومت مي كنم اما سه نفري به جانم مي افتند و با خشونت هر چه تمام تر، كه با ضرب و شتم همراه است، در مقابل فريادها و دست و پا زدن هاي من، تمام لباس هايم را از تنم خارج مي كنند و به بازرسي بدن ضرب ديده ام مي پردازند. مي گويم: من امروز در دادسرا بازداشت شده ام و از پيش احضار شده بودم و چيزي به همراه ندارم؛ اما فايده اي ندارد. بعد از تقلايي نيم ساعته آنچه را كه ميخواستند مي كنند و بعد تي شرت و شلوارم را مي دهند و مي پوشم و به سلولي منتقلم مي كنند.
هنوز در شوك هستم و تمام تنم درد مي كند. هنوز به خودم نيامده ام كه در را باز مي كنند و مي گويند: حاجي آمده.
در همان سلول چشم بندم را مي بندند و چادري سرم انداخته و به اتاق بازجويي منتقلم مي كنند. با خود مي گويم: به بازجو اعتراض خواهم كرد و...
رو به ديوار و بر صندلي مي نشينم و چشم بند بر چشمانم است و از اطرافم بي خبرم. صداي مردي را از پشت سرم مي شنوم كه مي گويد: در افغانستان با چه كساني ديدار داشتي و براي چه سازماني جاسوسي ميكردي؟
از شوك اول خارج نشده، مجددا شوك ديگري وارد مي شود. مي گويم: من خبرنگار سايت امروز هستم و به همين دليل بازداشت شده ام و... هنوز حرفم تمام نشده فرياد مي كشد: چند بسته قرص ضد بارداري با خود برده بودي؟ من ناباورانه مي شنوم؛امابه آنچه مي شنوم باور ندارم. تكرار مي كند و من اعتراض ميكنم اما با لحن مشمئز كننده اي مي گويد: يا جاسوسي يا روابط نامشروع. انتخاب با خودته!
و مرا به سلول باز ميگردانند.
چند سال پيش و هنگام جنگ افغانستان به عنوان خبرنگار همشهري، به اين كشور سفر كرده ام و امروز با گذشت سالها با چنين اتهامي مواجه مي شوم يعني مرا خاطرسفر به افغانستان بازداشت كرده اند؟ اما چرا چند سال دير تر؟
هر چه سعي مي كنم بر خود مسلط باشم، نمي شود. بارها توضيح ميدهم كه نه جاسوسي در كار بوده و نه رابطه نامشروعي و... اما فايده اي ندارد. بازجويي كه او را نمي بينم شروع به تعريف جزئياتي مي كند كه گويا در فيلم هاي پورنو ديده است؛ و با لحني مشمئز كننده.
يقين پيدا مي كنم كه مريض جنسي است و لذت مي برد از تعريف آنچه كه بر زبان مي آورد. احساس بي پناهي آزارم ميدهد و شنيدن آنچه كه در هر جلسه بازجويي ـ از مسائل جنسي و لحني مشمئز كننده ـ از سوي بازجو بيان مي شود.
با چه خبرنگاراني ديدار داشتي؟ چه اطلاعاتي به آنها دادي؟ چقدر پول گرفتي؟.....
پس جاسوسي نكرده اي رفته بودي براي ارضا شهوات پستت؟ با چند نفر خوابيدي؟ چند نفره... ميكردي و....
ناخود آگاه ياد فيلم بازجويي زن سعيد امامي مي افتم. از ترس بر خود مي لرزم. مي نويسم براي جاسوسي به افغانستان رفته بودم و از همان موقع براي امريكا جاسوسي مي كنم و پول خيلي خوبي هم مي گيرم و...
رفتار بازجو بهتر مي شود و به يكباره از سالها پيش مي آيد به همين سالهاي نزديك تر و به سايت امروز كه از كي در اين سايت كار مي كنم.
اما يك روز بعد دوباره مسائل عوض مي شود وديگر از امروز نمي پرسد، بلكه از روابط و آشنايي ام با چهره هاي سياسي و همكاران مطبوعاتي ام مي پرسد. توضيح ميدهم كه يك روزنامه نگارم و به عنوان خبرنگار سياسي با همه چهره هاي سياسي از اصلاح طلب و راست رابطه دارم؛ اما رابطه اي كه بازجو ميخواهد از من بشنود با رابطه خبري كه من با اين چهره ها داشتم متفاوت است. يكي يكي اسامي چهره هاي سياسي را مي آورد و باز رابطه نا مشروع را عنوان مي كند و مي گويد: آنچه راكه مي گويم بنويس!
و شروع مي كند به تعريف يك فيلم سكسي با جزئيات يك رابطه جنسي و از من ميخواهد بنويسم. جزئياتي كه بيان مي كند به شدت تهوع آور است.
حالم به هم ميخورد. واقعا بالا مي آورم. چشم بندم را بالا مي كشم و بلند مي شوم، اما هنوز كامل نايستاده ام كه ضربه اي از پشت وارد مي شود و با شدت به ميز صندلي ام ميخورم و خون از دماغم سرازير مي شود. مي افتم و چند ضربه با پا به پهلو ها و پشتم ميزند و زنان زندانبان را صدا مي كند. مرا با آن حال به سلولم مي اندازند.
تمام لباس و تنم خوني است، اما اجازه حمام كردن نمي دهند. لباسي هم ندارم كه عوض كنم. از درد به خودم مي پيچم. دوباره سراغم مي آيند. همين كه وارد اتاق بازجويي مي شوم، مي گويم: چرا از من نمي پرسيد چه كرده ام و چه نوشته ام؟
با تمسخر مي گويد: مهم نيست چه كرده اي. آنچه را كه من ميخواهم بايد بنويسي در غير اين صورت مي اندازمت توي سلولي كه تا حد مرگ بهت تجاوز كنند.
قلبم به شدت مي زند شايد متوجه مي شود رنگم به يكباره مي پرد كه مي گويد: ما مردان زيادي اينجا داريم كه سالهاست زني را نديده و تشنه زن هستند و....
ديگر نمي شنوم چشمانم را كه باز مي كنم در سلولم هستم و فكر مي كنم همه چيز خوابي بيش نبوده است.
اما هر روز تكرار مي شود و دو حالت بيشتر ندارد: بايد بنويسم كه درباره افسانه نوروزي، براي تضعيف قوه قضائيه، نامه سرگشاده دادم و با نامه ام اذهان تمام جهانيان را نسبت به ايران و دستگاه قضايي تخريب كردم و باعث شدم جوسازي شديدي عليه جمهوري اسلامي در سطح جهاني شود - مهم هم نبود براي بازجو كه افسانه نوروزي در آن مقطع با دستور رئيس قوه قضائيه، محاكمه مجدد، تبرئه و آزاد شده بود- بايد بنويسم از راديو آزادي پول گرفته ام تا درباره مرگ زهرا كاظمي جو سازي كنم و....
بايد بنويسم كه از مصطفي تاج زاده و محمد علي ابطحي خط مي گرفتم تا امنيت ملي ايران را به خطر بيندازم.خط مقالات و گزارشاتم را آنها به من ميدادند.بايد بنويسم براي سفارت تركيه جاسوسي كرده ام و از طريق دوستم كه مترجم اين سفارت است اخبار را در اختيار آنها قرار داده ام و يا از طريق كاردار بلژيك در ايران، اخبار محرمانه را منتقل كرده ام. بايد بنويسم در كافه ها و رستوران ها قرار مي گذاشتم و اطلاعات را مي فروختم و از صهيونيست ها پول گرفته ام تا درباره 13 يهودي كه درشيراز متهم به جاسوسي شده بودند جوسازي كنم و....بايد بنويسم هر آنچه نبود و نكرده ام، اما بازجو ميخواهد. بايد بنويسم كه سايت امروز براي براندازي نظام جمهوري اسلامي راه اندازي شده و ماموريت تك تك كاركنان اين سايت در همين راستا است. بايد بنويسم تاج زاده پشت همه اين قضايا است. بايد بنويسم نامه محرمانه جنتي به خاتمي درباره قراردادهاي نفتي را ابطحي در اختيار من قرار داده و منتشر كرده ام و....
و بايد بنويسم در پارلمان وارد اتاق فلان نماينده مجلس شده و لباس هايم را درآورده و از او خواسته ام با من.....و... و....
و در غير اين صورت يا مرا در سلولي خواهند انداخت تا به طور دسته جمعي به من تجاوز كنند و همسرم در يك تصادف كشته خواهد شد.